باوند بهپور: عکسهای مجموعهی «حجابات رزمگاه توست» کیانا حائری خیلی «نمایاننده»اند. بدینمعنا که چیزی را در تفاوت دو تصویر به نمایش میگذارند که در هیچکدام از دو تصویر قابل دیدن نیست. بینندهی ایرانی و فرنگی هرکدام به دیدن سویهای از این تصاویر عادت کردهاند و به سویهی دیگر راه ندارند. هردو میدانند که حجاب رسمی صورت طبیعی و متعارف لباس پوشیدن در ایران نیست؛ اما کسی نمیداند که صورت متعارف آن چه شکلی است. آنهم نه به این خاطر که حیطهی خصوصی چنان از صحنهی بازنمایی حذف شده که تصویر زن و مرد در فضای عمومی تنها تصویر در دسترس از آنهاست. نکته این نیست. اتفاقاً دوربین غیردولتی همواره در زیر پوستهی رسمی به دنبال این ایرانی واقعی گشته است: در پارتیها، در مجالس شبانه، در «زیر پوست شهر». اما ایرانی واقعی را نمیتوان در «زیرزمین» یافت. بازنمایی زن یا مرد ایرانی در فضای خصوصی جبران فقدان تصویر او را در فضای عمومی نمیکند. این عکسها نشان میدهند که چه طور حجاب در ایران تبدیل به نوعی استایل شده است اما بیآنکه عکاس به آن آگاه بوده باشد ضمناً نشان میدهند که سوی دیگر این تصاویر هم استایل دارد؛ استایل برهنگی که استایلی اروپایی است در اینجا. (حائری ارائهی «بیآرایش» بدن این زنان را شجاعت میخواند. گویی اگر ارائهی بیحجاب بدن شجاعتی سیاسی محسوب شود ارائهی بیآرایش آن شجاعتی فرهنگی است.) بدن برهنه، بدن طبیعی نیست. نگاه خنثا وجود ندارد. سمت «طبیعی» این عکسها پرترههایی اروپاییاند، چرا که استایل برهنگی ایرانی هنوز وجود ندارد: ایرانی هنوز سبکی برای آزاد بودن در اختیار ندارد. طبیعی بودن، زبان خود را میخواهد؛ زبانی که فرهنگ باید بسازد و فرهنگ عمومی را نمیتوان در زیرزمین ساخت.