سپهر خلیلی: لویناس بر این باور بود که سوررئالیسم کسی چون میشل لیریس در آثار ادبیاش نوعی کیمیاگری است. در میان سوررئالیستها شخص دیگری را نیز میتوان یافت که رؤیاهای کیمیاگری در سر بپروراند: من ری، با ریوگرافها یا پرتونگاریهای خود سعی داشت اثر نورِ خودِ ابژهها، یا بازتاب مستقیم آنها را با سولاریزیشن در محیطی کاملاً بسته با دستکاریهای شیمیایی بیآنکه نوری به آن تابیده شود ثبت کند. پرتونگاریهای او ذاتاً نمودی کلینیکال نیز پیدا میکنند: آنها به استخوانهایی متحرک شبیهاند که درون فضای خاکستری دوران پیدا کردهاند. از سوی دیگر، نامی که هنرمند برای خود انتخاب کرده در انگلیسی معنای پرتو دارد. در واقع ذهن خلاق من ری، از او آشکارا فیگوری دوگانه میسازد: دانشمند/هنرمند. برای او، پرتونگاری یکی از وسایلی است که میتوان با آن به چشماندازی رؤیاگون (سوررئالیستیک) رسید. من ری، همچون مابقی سوررئالیستها به چیزی خارج از زیباییشناسی صلب هنر غربی چنگ میاندازد: زیباییشناسیای که بر مبنای ضبط زیبایی و یا بازنمایی واقعیتی زیبا ساخته و پرداخته میشود. اگر کیمیاگری کسی چون لیریس را، رفتن به سروقت واقعیت مفرط چیزی در نظر بگیریم که درصدد واژگونی هالهای ارزشمند است، من ری، این واقعیت را با تکنولوژی مییابد. او نیز چون لیریس عنصر بیارزشی را که از پیش نادیده گرفته شده واجد ارزش قلمداد میکند، اما برای ری، امر نادیدنی صرفاً با تکنولوژی مرئی میشود.