در میان تصاویری که بالتوس از بدن دخترانی لمیده درحالتی از رخوت خواست و شعف جنسی و یا در بستر خواب و مرگ کشیده است، نقاشی «اتاق» به سال ۱۹۵۳ یکی از تکاندهندهترین آنهاست. بدنهای جوان و نحیف دختران آثارش همزمان که لذتی آشکار میبرند، ضعفی بیمارگون نیز دارند. و به نظر میرسد در آثارش لذت و مرگ، جوانی و سستی، بازیگوشی، انزوا، تحریک جنسی و تادیب در فضاهایی به غایت شخصی با هم چفت شدهاند. اما در این نقاشی با وجود حفظ ویژگیهای همیشگی آثارش، تضاد را به به حادترین سرحداتاش کشانده، تضادی که به عنوان مثال در تابلوی «عشق مقدس و عشق نامقدس» تیسین بین زن برهنه و زن پوشیده وجود دارد. در نقاشی تیسین برهنه نماد عشق بیشائبه و پاک است و زن پوشیده نمادِعشق نامقدس؛ هر دو زن بر روی سنگِ گوری آرام نشستهاند و تضاد در حالتی بیتنش باقی مانده. اما در اثر بالتوس اتفاقی هولناک رخ داده. اتاقی وسیع در عمارتی کهنه که همه چیز آن توسط نقاش به فرمهایی ساده و رنگهایی خاکستری و آرام فروکاسته شده است و با انفعالشان نقشی فعال را به دو زن به خصوص برهنه بخشیده؛ گویی این برهنه که هالهای از خواب و مرگ دور چشماناش را احاطه کرده و در تاریکی شب زیبای عمارت بوده است با پرده انداختن زن سمت راست، گناهش در مقابل چشمان ما و روشنای روز (چه بسا نگاه خداوند!) افشا میشود: گناه برهنگی! همچنان که در الهیات یهودی-مسیحی، برهنگی باید پوشانده شود ولو با برگ مو. به همین دلیل زن پوشیده در خوانشی واژگون همچون پیامبر این عمارت فرسوده، خانه و خانواده، نور رسوایی را بر برهنه میاندازد. آنچنان جدی و مصرانه و با کینهتوزی کهنه و اخلاقِ خشمگین ِعفت که انگار بتی را میشکند و یا صرافان را از معبد خدا بیرون میکند. وجه جنجالبرانگیز آثار بالتوس که تاثیر فروید را تداعی میکند در نشان دادن حقایقی از جنسیت دختران کمسال بود. نوع پرداخت اتاق آن عمارتِ کهنه که بعید نیست از نَسبِ اشرافی بالتوس به نقاشیهایش راه یافته باشد، تقابل برهنگی با پوشیدگی و کارکرد افشاگر و خشنِ نور، مسئلهی جنسیت را با ساختارهای اخلاق و خانواده گره میزند.