در این اجرای کرمی، تصویر پرتره‌ی هنرمند که بر شیشه‌ای چند جداره چاپ شده است با رها شدن شاقول‌های آویزان از سقف توسط مخاطبان خرد می‌شود. از طنین شاعرانه‌ی جام لطیف خیام و اجرایی سمبلیک و تدابیر قبلی جهت حفظ و فروش محصول و آن خال صورتی روی لیبل با سرانگشت گالری‌دار می‌گذرم تا به لحظه‌ای در آن بین برسم، لحظه‌ای در میان صدای فلز و شیشه، جایی که چهار ستون گالری (طراحان) با سقوط شاقول‌های آویزان می‌لرزد.

نقطه‌ی برخورد شاقول‌ها و شیشه، محل دقیق این اتفاق است که در تناقض با یکدیگر در حال رخ دادن است. این لحظه همان لحظه‌ی «تخریب-آفرینش» است. اثر تجسمی با اضافه کردن مازاد یک رخداد، آفرینش خود را تکمیل می‌کند. آن‌جا که «ویرانی» (در این‌جا شکستن) و «ساختن» هم‌زمان رخ می‌دهند و هنرمند سعی می‌کند تا مخاطب‌اش را با لحظه‌ای از لذت‌اش در تولید اثر شریک کند. با وجود هم‌زمانی این دو رخداد، چیرگی لذت «تخریب» بر « ساختن» کاملاً مشهود است. میل غریزی به عصیان و شکستن و ویرانی ساختار و لذت از جا در آوردن و جازدن‌های متوالی برای رها شدن از غلبه‌ی ساختار.

شاید راز جذابیت همیشگی فیگورهای لخت در عیان شدن همین لحظه باشد، لحظه‌ای در میان فلز و شیشه، لحظه ی «تخریب-آفرینش».