سپهر خلیلی: در میان همه‌ی پیکره‌های واژگون‌شده و متلاشی‌شده، که به پست‌ترین و غریب‌ترین شکل با عناصر طبیعی پیوند خورده‌اند پیکره‌ای مرمرین دیده می‌شود که بر سقف نصب شده و فارغ از هر عنوانی که هنرمند بدان داده باشد فیگوری تاریخی را تداعی می‌کند که به‌واسطه‌ی چیدمان مابقی آثار، به ایده‌های متعالی مذهب نیز گره می‌خورد: فیگور پیامبر، یا انسان متعالی. در این مجموعه، تندیس (به جای پیکره، برای اشاره به آن ژست متعالی) همچون ایکاروسی به چشم می‌آید که به حالت عجیبی روی سقف نصب شده. دست‌ها از شانه به سمت بالا باز شده‌اند و پاها به سقف دوخته و گویی قرار است پرواز را القا کند. فارغ از پرواز به مثابه شکلی از تعالی، تمایز دیگری میان این فیگور پرنده و نمونه‌های مذهبی دیگر نظیر داوود نیست: تندیس به هر طریق ممکن اسلوب یونیک مجسمه‌سازی دوره‌ی کلاسیک را مجسم می‌سازد. برجستگی‌های بدن به سوی کمال‌گرایی کلاسیک پیش می‌رود، حالت فیگوراتیو بدن در مقایسه با پیکره‌های مسخ‌شده، تکه‌تکه‌شده و روبه‌تلاشی کف گالری به‌واسطه‌ی انطباق بر تناسب‌گرایی کلاسیک تعالی می‌یابد: استعلایی که قرار است از میان همه‌ی این تصاویر جهنمی به ماوراء برود.