در انبوه نقاشیهای سمبولیستی هنگامه عابدین شاید هیچ اثر دیگری را نتوان یافت که تا این اندازه به بازنمایی واقعیت نزدیک شده و منطق رؤیاگون خود را کنار گذاشته باشد. رنگها در اینجا بر خلاف دیگر آثارش تونالیتهای سرد و غمافزا دارند، گویی که اینبار نه کارناوالی از رنگها، بلکه غروب ماتمزده و افسردهای را شاهدیم که پیکر رو به فساد زنی را در بستر نشان میدهد. در اینجا برخلاف خیلی از آثار تاریخ هنری که در پی بازنمایی زیبایی بهواسطهی شکل موزون و هماهنگ بدن زن بودهاند، عابدین فساد و تباهی این زیبایی را نشان میدهد. در نتیجه امر زیبا را در اینجا باید دیگرگونه تعبیر کرد؛ زیبایی در همین واقعیت روبهتباهی نهفته شده است: پیکری که به گوشت لخم گندیده شباهت دارد، گوشت فاسد و بنفش رنگی که هر چند از لکههای کوچک قرمزرنگ دال بر خشونت در امان نمانده، اما خشونت واقعی را در همین لمیدگی پیکر فاسد به نمایش میگذارد. خشونتی که از قرابت تولید مثل و مرگ، از طبیعت زایندهی بدن زن، از مجاورت زن، بستر و خواب ناشی میشود.