زرتشت رحیمی: سعید انصافی در مجموعه‌ی اخیر کارهایش اسمبلاژهایی انجام داده  که به نظر می‌رسد موضوع اصلی‌شان حافظه باشد؛ و البته به رفتار اجتماعی انبوهی از مردم ایران که با جنگ هشت‌ساله‌‌ی ایران و عراق درگیر بوده‌اند پرداخته است، رفتاری که در فقدان یک فرد به دست بستگان شخص ازدست‌رفته برای یادآوری یا فراموشی او انجام می‌شود: نوعی مراسم سوگواری که گاهی به فراموشی خاطره‌ی تلخ ازدست رفتن منجر می‌شود.

خانواده‌های داغدار با بریدن صورت کشته‌شدگان جنگ در عکس‌های پرسنلی آن‌ها می‌کوشند صورت زمینی از‌دست‌رفته را به فراموشی بسپارند و با این کار او را نه آن‌گونه که بوده بلکه آن‌چنان که دوست می‌دارند به یاد می‌آورند. تصویر بریده‌شده‌ای که در قاب یادمان‌های فرد ازدست‌رفته بالای قبر او قرار می‌گرفت و گاه با توری سفیدی مزین می‌شد. توری که خود کارکرد بصری محو‌کننده دارد باعث می‌شد تا خاطره‌ی غم‌انگیز تلطیف شود و شکل تراژیک و منحوس مرگ تبدیل به شبحی گردد که برای لحظاتی می‌توان تحمل‌اش کرد. به نظر می‌رسد جامعه‌ی موردنظر هنرمند، با تلفیقی از میل نیروهای خواهان تقدیس جنگ و میلی درونی برای فراموشی، سعی دارد حضور رعب‌انگیز جنگ و مرگ را با شکل دیگری از یادآوری تعویض نماید: تصویری کارت‌پستالی، تصویری مهربان‌تر، آن‌چه هنرمند در بازنمایی‌اش کوشیده، تصویری که می‌توان روی آن نگاشت: لبخند بزن برادر.