این پروژهی سروصدا که یک اجرای سهروزه بود، از معدود اجراهای متمرکز ویدئو-صدا بود که در تهران این چند سال دیدیم.
ما شاید به تعاملی نبودن کلیت هنر اعتقاد داشته باشیم، اما زمانی که با اثری روبهروییم که بر مبنای تعامل با مخاطب خلق شده دیگر باید امیدوار باشیم مخاطب جلو اثر هنری درست بایستد. مخاطب این روزهای هنر در شهر ما کجسلیقه نیست، سلیقهاش محدود شده، خودش هم در این محدودیت شریک است، و ما که فرض را بر این میگیریم که یک جایی هست که نگران سیر حرکت هنر ایران است باید امیدوار باشیم همان جای فرضی فکری هم بابت مخاطب بکند.
این اثر تعاملی صدا و تصویر پویا تقدسی و مهدی مؤمنی جایی که ایستاده بود غریبی میکرد. شاید نورپردازی و چیدمان کلی صحنه از سر جبر امکانات، دچار بدسلیقگی شده بود. اما از این سو اثر تأملبرانگیزی بود. شاید در برابر این جور آثار مهمتر از همه مخاطبی است که جلو اثر، خودش را پیدا نمیکند. غالب اوقات میگذرد و بیدقت است. شاید نمیداند دقیقاً چه نقشی دارد. کلاویههای این کیبورد کوچک و این صفحهی رنگی روبهرویش دست مخاطب را خیلی باز میگذاشت تا بیشتر از اینها به هم نزدیک شوند، اثری که دستودلبازانه میگذاشت تو باشی که انتخاب میکنی، صداها را و جملهای را که برای خودت روی دیوار میسازی. جملهای که دقیقاً همان چیزی است که لازم داری.