این عکس در نمایشگاهی با عنوان «زخم» در معرض دید گذاشته شده است. برای فهم منظور عکاس از زخم بیایید عکس را بدین ترتیب نگاه کنیم: در نگاه نخست با تصویری دهشتناک روبهروییم؛ نیم تنهی انسان به قلبی مجروح و فاسد بدل شده است و در قسمت فوقانی برشی از گردن، شریانهای قلبی را تداعی میکند. در واقع صلواتی، دلشکستگی و جراحتی عاطفی را در قالب مفهوم جراحت و زخم به تصویر کشیده است. از ماهیت مادی زخم، که با خون و پارگی مرادف میشود فراتر رفته و وجهی استعاری به آن میبخشد. اما هراس واقعی، آن ایماژ هولناک زمانی بر ما آشکار میشود که ماهیت مادی زخم را به عکس او باز گردانیم؛ به بیان دیگر، نیمتنه را که به یک قلب مجروح بدل شده است نوعی جراحت و زخم تعبیر کنیم. در این لحظه است که زخم خصلتی هیولاوار به خود میگیرد، آن هم به منزلهی نوعی انحراف از انداموارگی بدن راستین و بهنجار انسان. انحراف از طبیعت انسان و بدن او، انحرافی که به باور ارسطو از آدمی یک هیولا میسازد. سوژهی عکس صلواتی از این رو به هیولایی مجروح بدل میشود؛ به هیولای فرانکشتاینی که بد سرهمبندی شده است و اکنون جنازهاش را در پارچهای سیاه پیچیدهاند.