باوند بهپور: تماشای یک هنرمند لذتی چشم‌چرانه (voyeuristic) به همراه دارد؛ همچون سر کشیدن به پشت‌صحنه‌ی یک تئاتر یا از تن درآوردن لباس‌. یک تابلوی تمام شده، غالباً اجرای نهایی تمرین‌هایی است که پنهان شده. برای تاریخ‌نگار هنر، دیدن هنرمند به هنگام کار، همچون دست یافتن منتقد ادبی به چرکنویس نویسنده است: این رنگ گذاشتن با کناره‌ی قلم‌مو یا کاردک، نحوه‌ی شکل‌گیری مرزها و پس‌زمینه، این نگریستن محصص در چشمان فیگوری که چشم ندارد.  در این‌جا، صحنه‌های نقاشی کردن محصص را از فیلم احمد فاروقی قاجار به سال ۱۳۴۶ بیرون کشیده و صامت کرده‌ایم تا تأثیر نمایشی تدوین فیلم و گفته‌های راوی را تا حد امکان کاهش دهیم. نقاشی کردن در برابر دوربین، نه تنها تئاتر، که از جنس سیاست است: معادل مصاحبه‌ی مصدق است در رختخواب. آن‌چه واضح است این‌ رضایت محصص به حضور در برابر دوربین، به هنگام کار و بحث و زندگی یک تصمیم است؛ تصمیمی که با اعتقادش به هنر اسپونتانه (=خودانگیخته) در همان دوران—به استناد مصاحبه‌اش با مجله‌ی آرش به سال ۴۳—همخوان است:‌ «هنر باید اسپونتانه باشد مثل شاشیدن!» محصص قصد دارد نشان بدهد که چیزی برای پنهان کردن ندارد: من خوب می‌فروشم، می‌دانم که شخصیتی تاریخی هستم و موضع هنری مشخصی دارم که زندگی‌اش می‌کنم.

ادامه‌ی مطلب »