سپهر خلیلی: محصص میکوشد دو رویکرد را توأمان در کارش رعایت کند، یک اینکه نیروی مولد اثر به تعبیر خودش چیزی از جنس نیروهایی باشند که برای بقاء زندگی انسان بایستهاند، مثل خوردن، خوابیدن، یا ادارار کردن و دفع؛ از سوی دیگر این نیروی مولد با تصویری از تاریخ نیز گره خورد و متعهدانه موقعیتی برای واکنش نشان دادن به جامعه و تاریخ آن پدید آورد. در رویکرد نخست، نقاشی کردن در کار محصص همردیف نیروهای مولد زندگی قرار میگیرد که به هیچ چارچوب خاصی متعهد نیستند جز پاسخ گفتن به ضرورتی زیستی و اخلاقی که از اسلوب معیشتی و حیاتی سربرآورده. اما از سوی دیگر، تعهد اجتماعی، یا لحظهی گره خوردن هنرمند با اکنون بهواسطهی تولید هنری، مستلزم رعایت و بازنمایی لحظهی تاریخی است، یعنی هنرمند باید همان لحظه را با تمام فرمهای حیاتی خود بازتولید و باز معنا کند. در چنین سطحی، فرمها از آن شدتهای حیاتی خالی میشوند و تصویر بیش از آنکه بخواهد در پی بازنمایی رخداد یا تصویری از یک واقعیت باشد، واقعیتی برساخته از فرمها، رنگها و ترکیببندی خود را در میان میگذارد. اینجاست که محصص به عنوان نقاش باید سیاست هنری خود را با همان چیزی که میکشد تبیین کند. بدینترتیب، سیاست محصص را باید در میان استعارههایی از فرمافتاده جست. آیا فرم و فیگورهای او میتوانند سیاستی را جز همین سیاست بیولوژیک به کار بگیرند؟ در مجموع میتوان گفت، واکنش بهمن محصص به تاریخ را میتوان به نوعی استعارهسازی تعبیر کرد: برای مثال فیگوری را به یاد بیاورید که میخواهد فاجعهی گرسنگی در افریقا را بازنمایی کند اما در نهایت استعارهای از گرسنگی را به تصویر میکشد. اما واکنش به تصویر جنازهی امیر عباس هویدا از این هم شاخصتر است؛ اهمیتی دارد که خود را از بستر تاریخی بیرون میکشد، تاریخِ زیسته، یا به بیان بهتر تاریخِ در جریان، که مثل گرسنگی در آفریقا و مرگ لوتر کینگ دور نیست. لحظهی قهقههی شوم قاتلان و سکوت بیپایان مقتول. همین حضور بیپایان قاتل بر بالین مقتول است که نوعی تقابل را بر پردهی نقاشی محصص متجلی ساخته. تقابل سیاهی و سفیدی که در آن نه سیاه، سیاه است و نه سفید، سفید. آلت شق و رق فیگور مرد اسلحهبهدست، به خوبی به تفاسیر مردانه راه میبرد اما گویی چیزی ورای این تفاسیر به جریان میافتد. چیزی نه از جنس نیت و معنا، نه از جنس بازنمایی. کار محصص، ساختن استعاره است. و در اینجا استعارهای از قاتل را با حالتی به تصویر میکشد که گویی قربانی، قربانی یک دسیسهی شوم تجاوز شده است: همان چیزی که هویدا در آخرین مصاحبهاش با کریستین اوکرانت بدان اشاره میکند.