سپهر خلیلی: آیا میتوان ادعا کرد محصص یک ماشین نقاشی است؟ آیا میتوان گفت، همهی نقاشیهای او تولید مکانیسمی هستند که با وجود تمام شباهتها و تمام تفاوتهایشان از نوعی منطق تصویری تبعیت میکنند؟ برای پاسخ به این سؤال میتوان به تمام نقاشیهای او نگاهی دوباره انداخت، همهی آنهایی را که میتوان به شکلی با اسطوره خواند، همهی فیگورهای مشترک و یا همهی شکلهای تاریخی نقاشی (کولاژ، طبیعت بیجان، طبیعتگرایی آبرنگ و …) را که در آثار او نیز دیده میشوند دستهبندی کرد و ذیل مجموعههایی از تاریخ نقاشی قرار داد. اما در نهایت آنچه دیده میشود، چیزی نیست جز تبیین نوعی تاریخگرایی در کار محصص و نتیجتاً شکلی از واکنش به تاریخ نقاشی. اما ورای اینها، گویی نوعی ماشینانگاری، نوعی ماشینگرایی گنوسی در کار محصص وجود دارد: چیزی که سوررئالیسم غریب او—که بهواسطهی فیگورها به آندره ماسون نزدیک میشود—بیان سیمانی اکسپرسیو و اسطورهپردازی شبهعرفانیاش را در کنار هم قرار میدهد. ماشینی مثل چرخ گوشت که سوژهها را از دل ادبیات، اساطیر و تاریخ—نقاشی به درون میکشد و تصویری مثلهشده از آنان به دست میدهد که در رنگ غوطهورند.