علیرضا رضایی اقدم: مرد نیلبکنواز تلاقی دو جریان عمده در کار محصص است، اولی آن مادهگرایی شاعرانه که در فیگورهای توپر و چهرهزداییشدهاش نمود داشت و در تابلوی «فیفی از خوشحالی زوزه میکشد» به کمال رسید. استدلال من این است که اطلاق مفهوم «مسخشدگی» به آن فیگورها، آثار محصص را به بازنمایی صرف وضعیت تاریخی مشخصی فرو میکاهد؛ آن بهاصطلاح مسخشدهها، بدنهایی فاقد روح و چهرهاند، اما به بیان انریکو کریسپولتی در طول تکاملشان بدل به «مادهای هوشیار» شدهاند. محصص در تمایلاش به مجسمهسازی و تجلیل از صنعتکاری به حیات هوشیار ماده و بدن اعادهی حیثیت میکند. جریان دوم، اسطورهگرایی محصص است که شمایل «مینوتور» را در ژستی رقصگون و موسیقایی مجسم کرده. «مرد نیلبکنواز» نیز مانند بدنهای توپر نقاشیها چهرهزدایی شده و حتا آن ظرافت عمل انسانی که توسط انگشتان انجام میگیرد، همانند فیگورهای نقاشیهای محصص از این تندیس نیز حذف شده است، تو گویی موسیقی تماماً نیروی ممتدِ جاری از بدن، دهان و نیلبک است. در نقاشی «مینوتور» هیولا با نگاهی مغرور و قدرتمند از ساحتی پیشاانسانی نگاهمان میکند اما در نیلبکنواز فیگور صلب و بدوی هیولای سابق با رمانتیسیسم و حیاتباوری جاری در روح مدرن به رقص واداشته شده است.