پیمان گرامی: اضطراب، نخستین احساسی است که در مواجههی با این اثر به مخاطب منتقل میشود و وجه اشتراک آثار محصص است: اندامهای مضطربی که در شکل فیگور و عضلات منقبض حیوانات آثار او هم به چشم میخورد؛ احساسی که حتا عکسهای چهرهاش به دلیل نگاههای غالباً خیرهاش به دوربین، مردمک گرد و سفیدی وسیع اطراف آن به ما انتقال میدهد، انگار که هنوز در شگفتی نظارهی پیکرهی مستقل و جدا افتادهاش که هنگام کودکی در آینهی دیده جا مانده و اضطراب جدایی از «دیگری بزرگ» به شکل نخستیناش در چهرهی او حک شده. نقاش، برای روایت این اضطراب بنیادین از الگوی کلاسیک ژانر ترس پیروی نکرده که اساساش پنهان کردن ابژهی هراسانگیز و بروز لحظهبهلحظهی نشانهها و اثرهای آن است چرا که این اضطراب ناشی از آن چیز پنهان و نامکشوفی نیست که لانه در تاریکی دارد، بلکه اضطرابی است عریان که از پیدایی و نزدیکی بیش از حد به ابژهی تهدیدکننده ناشی میشود که در خود فرد و درون کالبد اوست. غولی زیر پوست این فیگورهاست که شاید باعث دفرمه شدن اندامها هم شده. مینوتور دستپروردهی مینوس بود برای ایجاد رعب و هراس در مردم کرت جهت ادامهی حکمرانی بر آنها. این غول که به مثابه «پدر» تهدیدکنندهی اصلی فرد به اختگی و عامل جدایی و فقدانهای اوست، در نقاشی همچون ابژهی مستهجن اضطراب، مشخص و عریان نمود پیدا کرده است که با آگاهی بر همجنسگرا بودن و در تبعید بودن نقاش برای ما نمودی ملموستر پیدا میکند. این اضطراب اختگی در قالب فیگورهایی با آلتهای بیشکل و اندامهای ناتمام آنها بازنمایی شده. ناتمامی اندامها بهنوعی ناتوانی و ناممکن بودن ارضاء کامل میل را نیز منتقل میکند.