M3

کاترین ناهیدی:‌ هنگامی که به موجودات تنهای بهمن محصص نگاه می‌کنم به یاد مردان، زنان و کودکانی می‌افتم که در فیلم مستند «خانه سیاه است»‌فروغ فرخزاد (۱۹۴۱) در جذام‌خانه‌ای در آذربایجان تصویر شده‌اند. هیچ‌یک از این هنرمندان ابایی از نشان دادن انزوا، بیماری و زشتی‌ای که اجتماع از آن می‌هراسد ندارند. تابلوی «بدون عنوان» محصص (۱۳۵۴) فردی را نشان می‌دهد که در انزوای کامل بر پس‌زمینه‌ای فاقد ویژگی خاصی قرار گرفته. این تأثیر با نوارپیچ شدن‌ فیگور که جلو تکان‌خوردن‌اش را می‌گیرد تشدید شده. صورت و بدن به صورت انتزاعی دفرمه شده‌اند و هر گونه نشانه‌ی شخصی حذف شده. ارتباط با بیننده به هیچ عنوان ممکن نیست؛ چشم‌های فیگور صرفاً دو حفره‌ی خالی هستند و دهان چشب‌خورده‌اش محکوم به سکوت است. این نقاشی، با برخوردی دوگانه  با شکل و پس‌زمینه یادآور کلاژ است: در تضاد با پس‌زمینه‌ی محو و بی‌ساختار پشت، رنگ‌‌های بی‌رمق چین‌های پارچه، بدن مردانه را نرم‌تر می‌نمایاند و به آن ظاهری قابل لمس می‌بخشد. رنگ‌گذاری‌ها و تصویر قربانی در زنجیر، فضای فساد و تباهی را به نمایش می‌گذارد. موجودات بی‌شکل و تنهای محصص با زیبایی‌شناسی‌شان ما را به یاد  هنرمندان مدرن اروپا همچون فرانسیس بیکن یا پابلو پیکاسو می‌اندازند هرچند کنش هنرمند به مثابه خودآموخته‌ای یکه و تنها که می‌ترسد کنترل‌اش را بر نحوه‌ی تعبیر آثارش از دست بدهد باعث شد بخشی از آثارش را نابود کند، کنشی است که با روایت مهجور «استاد هنرمند» همخوان است. چه محلی باشد و چه جهانی، تابلوی «بدون عنوان‌» را می‌توان خودنگاره‌ی هنرمند دانست که مماشات‌ناپذیری‌اش باعث حاشیه‌نشینی‌اش شده