پیمان گرامی: در تابلو «اعدام» اثر یو مینجون، همانند دیگر آثارش، لبخند فیگورهای نسیان‌زده، از یک سو نشانه‌ی سرخوشی حین پذیرش وضعیت ناخوشایندشان است و از سوی دیگر وجود متنی غایی و اصیل را به سخره می‌گیرد. در مقایسه با «اعدام ماكسیمیلیان» ادوارد مانه كه مرجع اثر است، این نقاشی تفاوت خاطره و نوستالژی را به عنوان مصادیق هستی مدرن و پسامدرن به نمایش می‌گذارد. تابلوی مانه، اعدام ماكسیمیلیان حكمران اتریشی و امپراتور مكزیك را به دست جمهوری‌خواهان مكزیكی نشان می‌دهد و می‌کوشد در مقام خاطره و بازنمایی واقعه‌ای زمانمند و مكانمند، متنی اصیل و تاریخی و قابل بازگویی تولید کند. در مقابل، تابلو یو مینجون همچون نوستالژی، چیز مشخصی را به یاد نمی‌آورد اما ذهن را در بمبارانی از كدها دفن می‌کند. اندیشه‌ی مدرن نیز كه با نقل و خوانش خاطره، در تلاش برای انسجام خود و ایجاد وحدت و تولید متنی اصیل است، هنگامی که به نوستالژی دچار می‌شود ناتوان از جستجوی مدلول‌های از‌دست‌رفته، در حظ نظاره‌ی تصاویر خیره می‌ماند. نوستالژی، بر خلاف خاطره، فاقد زمان و مكان است و ذهنِ دچار آن، همچون گم‌گشته‌ای میان پاره‌پاره‌های متون مقدس، نسیان را به‌ عنوان یگانه محتوای غایی با شادی می‌پذیرد. برهنگی پیکره‌ها در این اثر نه برهنگی کلاسیک دال بر حقیقت و تقدس است که در مقابل پوشیدگی امر ناحقیقی و نامقدس قرار می‌گیرد و ژست وقار و معصومیت و آرمان‌خواهی به خود می‌گیرد و نه عریانی مدرن که با تأکید بر میل جنسی و بدن، طبیعت را در مقابل فرهنگ و ابزار سرکوبگر آن تعریف می‌کند و در مقابله با آن قیافه‌ای رسواگر و گستاخ به خود می‌گیرد، بلکه برهنگی در این‌جا تأکیدی است بر فراموش شدن هر نوع حقیقت و طبیعت و تاریخ توسط بدن‌ها؛ چرا که بدن‌ از هر گونه هویت شخصی، میل و رؤیا تخلیه شده و ژست‌اش نیز در ادامه‌ی اطوارهای تلویزیونی و الگوهای وقیح آن است. پیکره‌های برهنه که لبخندی سرخوش چشم‌‌شان را بر فضای اطراف بسته حتا مرگ را هم نمی‌بینند و یا باور ندارند و لبخند تکثیر‌شده با تخریب تفاوت‌ها به تمثال انسانی نسیان‌زده بدل‌شان کرده که صرفاً مصرف‌کننده‌ی وضعیت موجودش است و به متن خاطره‌ها نیازی نمی‌بیند بلکه در حظی نوستالژیک ادامه‌ی حیات می‌دهد و راه متفاوت بودن و تغییر متن‌ را در پاره کردن اوراق و کلاژ  آن‌ها می‌بیند.