576329_4185654683828_659680407_n

سپهر خلیلی:‌ شاید منطق داستان آلیس، در مواجهه با کار ثریا شرقی ما را از دل این اتاقک سبز و مهم تر از آن خود این آلیس شرور و خشن عبور دهد. در این نقاشی، هنرمند توجه را دقیقاً به فیگور کودک جلب می کند. به نقطه ای که کانون اثر او را شکل می دهد؛ در دل یک دایره که فرم هندسی خود را جایگزین افق قاب نقاشی کرده و به نحوی یک مجرا می سازد، یعنی مخفی گاه و یا حتی محل عبور و مرور یک کودک.
ژیل دلوز، در «منطق معنا» فیگور دختربچه ای رویا باف و شیزوفرنیک را برپا می کند. آلیس برای او، دختری ست که در سطوح و نمودهای جهان پیرامونش رخنه می کند. گویی مفهوم کودک برای شرقی، همان سیاحت سطح باشد برای آلیس ِ کارول. با این تفاوت که برای شرقی بدن کودک یک مکان هندسی است که طبیعت، و یا همان سطوح جهان فانتزی ها را تقلیدپذیر می کند. فانتزی های کودکانه در عوض اینکه اتاق سبز را به یک جنگل بدل کند، در کار شرقی بدن کودک را به هیبتی گیاه گون در می آورد. از اینجاست که می توان گفت، ثریا شرقی ما را از پس سوراخ کلید در ـ همان مجرای درون قاب، به تماشای فانتزی های کودکانه دعوت می کند، در عوض آنکه بخواهد فانتزی های کودکانه را در ساحتی خیال انگیز و بی پایان به تصویر کشد. در واقع، نقاشی او ثبت روانکاوانه ی فانتزی یک دختربچه است