1

علیرضا رضایی: اثر سپیده مهرگان محصول واکنش به اضطرار زیستی زنان «عشیره» در جنوب کشور است که می‌تواند در برابر ذوق سخت‌گیر نقاد‌ هنری به دلیل تناظرآشنای نمادهای متضادش و استفاده‌ی نه چندان بدیع از استخوان مورد انتقاد قرار گیرد . با این حال منتقد می‌تواند نور را بر روزنه‌های دیگری بتاباند تا کوره‌راهی بیابد برای احیای اثر. زیبایی فوق‌العاده‌ی اثر مهرگان به نام «کامله» اجازه نمی‌دهد که اثر صرفاً نماد اعمال خشونت بر «تن زنانه» باشد؛ استخوانِ یک نعش تنها نماد خشونت و مرگ نیست که وضعیت زنان جامعه را بازتاب می‌دهد، می‌توان دید که هنرمند با دریغی پر‌افسوس بر فقدان گوشت گرم حیوان و حیات سرکوب‌شده‌ی زنان «عشیره» می‌نگرد و آن‌ها را در فرماسیون چهره‌ای واحد ادغام می‌کند. درواقع، زیبایی و صلابت و وسواس در اجرا و آن چشمان خیره، چنان شخصیتی یکه به اثر بخشیده که نماد به تمثیل «بت» ارتقاء می‌یابد. همچنان که بت همزمان الوهی و در عین حال متجسد است، در کار مهرگان زیبایی موتیف‌ها با اکسپرسیون استخوان، و نشان زینت زنانه با جسمیت سخت گاو چفت‌و‌بست می‌شود.

می‌توان پرسید که آیا این «بت» یا طلسم شوم کنایه‌ای است بر سماجت و سبعیت ستم رفته بر زنان که همچون تقدیری ازلی–ابدی عینیت یافته؟ و یا اثر طعنه‌ای تلخ است به هماهنگی نوید داده شده در سنتز نهایی انسان و طبیعت؟ چرا که در این‌جا بیگانگی‌مان با طبیعت در جسمیت سرد مرگ و چهره‌ی قربانی رفع شده است! با این حال زیبایی همچون پیله‌ای شکستگی‌های صلب و سخت استخوان را با ذوق آراستن در برگرفته، توگویی روح بر فراز این استخوان بال‌بال می‌زند.