آن چه نسیم تقیپور به عنوان نقاشی پیش روی مخاطبان خود میگذارد، بیشتر از نقاشی یک لکه است. لکهای رنگی که با همهی آن قطرههای پاشیدهشده روی کاغذ و دیوار و با همهی آن فرمهای فیگوراتیوش، همچنانکه خود را اثری هنری معرفی میکند هم فرم و کیفیت هنری آن را زیر سؤال میبرد و هم کارکردی چون تست لکهها در روانکاوی به خود میگیرد. به بیان دیگر، آنچه در اینجا به عنوان نقاشی میبینیم، کیفیت هنرمندانهی خود را از دست داده، بیواسطه به نقاشی دیواری و گرافیتی پهلو میزند و گویی برای آنکه به یک [تکنیک] نقاشی ناب دست یابد از این کاهش کیفی بهره میبرد؛ به علاوه، این کیفیت کم، این فقر نور و رنگ، این پاشیدگی نقاشی روی سطح سفید دیوار است که به محل تجلی لکه شبیه میشود. با این تفاوت که قرابت نقاشی تقیپور با واقعیت نه بهواسطهی خلاقیت و روانگسیختگی یک ذهن در شبیهسازی، بلکه در بازنمایی یک ایده برجسته میشود، ایدهای که البته به شکلی انتزاعی به واقعیت پیوند میخورد. در این نقاشی ویژگی قرینگی لکه در تصویری به نمایش درمیآید که نوعی قرینگی مجازی هم دارد: پاهای بریدهی یک انسان در کنار پاهای بیپیکر دو انسان دیگر، تصویری که برای معنا بخشیدن به آن باید همه چیز را روی همدیگر بگذاریم تا تصویری کامل و واقعی از منظر روانکاوانه به دست آید.