مرجان تاجالدینی: یکی از عجیبترین فوبیاهای مشترک بشری ترس از حشرات است. در این فوبیا از تبعات احتمالیِ چیزی نمیترسیم، از اینکه مورد حمله، نیش یا گاز قراربگیریم هراسی نداریم، بلکه در مواجهه با حشرهای چون سوسک از خودِ سوسک میترسیم. حتا هنگام نوشتن همین سطرها دست به ساق پایم میکشم تا انگار چیزی را از رویش بپرانم. تفسیر خوابها و خیالهایی که حشرات در آنها حضور دارند، عمری از روزگار باستان تا روانکاوی معاصر دارد. در ادبیات، از آلیسِ لوییس کارول تا مسخ کافکا، و از حشرهی ایوان تورگنیف تا سوسک طلایی آلن پو حول خیالبازی با حشرات میگذرد؛ در هنرهای دیداری نیز به ویژه در فضاهای خیالی سوررئالیستها بارها حشرات، موضوع اثر بودهاند. در روانکاوی فروید، حشرات ازجمله سوسک، نمادی مهم و منفی است. نقاشیهای مهسا کریمی اما بیش از آنکه تصویر تنفر و هراس باشد، دنیایی خیالی از همنشینی بیمنطق عناصر فراواقعی است. او حضور سوسک را در خیالِ ترسهایش به گونهای بازیگوشانه و پاپ با رنگها و فرمهایی شاد و کودکانه به تصویر کشیده؛ گویی حتا از اینکه در نقاشیهایش هم از سوسک بترسد، هراس داشته و نوعی استیصال یا بلاتکلیفی نسبت به مهار ترس را به تصویر کشیده است. سوسک در این آثار نماد ترسهای هر روزه است، ترسهایی که از کودکی با ما بزرگ میشوند و در وجودمان انباشته میشوند؛ فرهنگ میشوند. شاید به جبر جغرافیایی جایی باشی که تجربهی ترسهایت آنقدر تکراری شود که دیگر نسبت به آنها بیحس شوی، بیتفاوت شوی…