نقطه‌ی آغاز و پایان اثر، نشانه‌ی جنسیت‌مداری است که بر دست مانده است، رهایی انتحاری از حصار، همراه با متلاشی کردن خود. این «دست» در تقابل با سوژه، سه بار ما را به ابژه‌شدگی جنسی ارجاع می‌دهد. دو بار، درون قاب و یکبار بیرون از قاب. بار اول نشانه‌ای است مستقل از شخصیت درون اثر (فیگور متبسمِ زن نقاب‌دار)، که بر کلام‌محوریِ قضیبی صِحه می‌گذارد و به بازنمایی صرف عقده‌ی اختگی می‌پردازد. بار دوم، این «دست»، دست مثله‌شده‌ی سوژه‌ای است که به جای دست زن (ابژه‌ی جنسی) قرار می‌گیرد، همجواری سوژه-ابژه در یک تصویر (این همجواری حتا در بازی تصویری لاک و ناخن هم لحاظ شده و این‌همانیِ سوژه-ابژه به صورت مضحکی با بزک کردن نشانه ایجاد شده است) و بار سوم لحظه‌ای است که اثر، در خارج از قاب به‌مثابه اثری از یک نقاش زن نگریسته می‌شود.

«دستی» که به‌سان دست‌های بسیاری از این‌دست، راهی را به موقعیتی فراجنسیتی نمی‌یابد و ناتوان از زخم زدن بر تن زمخت کلام غالب، تنها می‌تواند به جایِ زخم‌های خود اشاره کند.