تصویر سزانی میوه­های تر و تازه و شاداب، اثر ستاره‌ی سنجری، که شوق نگریستن و حتا هوس ناخنک زدن را بر می­انگیزند، در کنار بطری پلاستیکی مچاله شده، به همان اندازه که در ستایش زندگی است، در رثای پایان نیز هست. پایان این بطری، نابودی کامل هستی­اش است و مرگ‌اش نه با یک ترک و فشار ساده، که با له شدن و از کار افتادگی کامل رخ می‌دهد. این تصویر چنان هولناک است که لذت بصری مخاطب را در لحظات نخست، بازپس ­می­گیرد. گویی آنان که در تصویر زندگی می­کنند، نظاره­گر آینده­ی محتوم خویش‌اند. اما این شیءِ پایان یافته فقط سوت پایان را به صدا در نمی­آورد، بلکه نشانی از گرامیداشت خودِ فعل مردن نیز هست؛ آن‌چه که عادت تاریخی سرزمین ماست. گرامیداشتی که شاید التیام‌بخش هراس از این تجربه­ی ناگزیر، و حسرت رؤیای جاودانگی باشد. گویی حاضرانِ در تصویر، رؤیای خوش جاودانگی را با تکرار مکرر بزرگداشت مرگ، از چشم می­پرانند و این آوای مرگ، تلنگری است بر فرصت کوتاه زیستن. تلنگری که عناصر زنده و شاداب تصویر را به ستایشی چنان با شکوه از هستی واداشته که وسوسه­ات می­کند سیبی گاز بزنی و شامه­ات را از تازگی فضایی که در آن هستی پر کنی، و خالی نکنی.