پیمان گرامی: در سال ۱۶۳۳ دادگاه محاکمه‌ی گالیله در رم به جرم انتشار کتاب «بحث درباره‌ی دو نظام عمده‌ی جهان بطلمیوسی و کپرنیکی» تشکیل شد. دقیقاً همین سال در دوران طلایی هلند، رامبرانت تابلویی خلق می‌کند که می‌توان به چشم شمایل انسان سده‌ی هفده‌اش نگریست. نه این‌که این تابلو ارتباطی به آن اتفاق داشته باشد، این وضعیت تازه‌ی بشر است که در هر دو رویداد پررنگ است و اشاره‌ای صریح به دوران انقلاب علمی در اروپا دارد: دوران شک و اصالت تجربه. تابلوی «درس آناتومی دکتر تولپ» را، که رامبرانت به سفارش صنف جراحان جهت نصب در سالن تشریح نقاشی کرده می‌توان  ایستادن گالیله‌، دکارت‌، بیکن‌، لوتر و اراسموس و کالوین و هابز بر بالین جسدی دید که به واسطه‌ی نور موضعی و کنتراست مرسوم آثار رامبرانت جلوه‌ای مسیحایی یافته. جسد مسیح این‌بار زیر تیغ خوانش تجربی و نگاه تاریخی بشر در حال بررسی است همان‌طور که به مرور خوانش اسکولاستیکی انجیل و تفسیر آن در نگاه شکاک و تجربه‌گرای بشر دچار تغییر می‌شد. زخم‌های مسیح با چه فرایندی به مرگ او منجر شده و آناتومی عصبی و عضلانی این پیکره چه‌گونه تقاص تمام گناهان بشر را پس داده؟ این‌که باید پیکر مسیح را کالبدشکافی کنیم، تجزیه‌ی قاعده‌ی دوم دکارت است: کیفیت و چه‌گونگی را در کنار کمیت و اندازه‌ی عوارض بگذاریم و نتیجه‌گیری کنیم؛ در آخر هم تمام داشته‌هایمان را برای اطمینان مرور و بازنگری می‌کنیم. همین تفاوت در روش بود که شروع نزاع دین و علم را در دنیای امروز شکل داد. دکتر تولپ در این‌جا انگار روح زمان است بر بالین جسدی؛ اما همچون مسیح اراده به زنده کردن مرده ندارد و قصدش شناخت چه‌گونگی مرگ اوست و با حالت دست‌اش که یادآور دست بشارت‌دهنده‌ی مسیح است، به مسیر نوین و تاریک‌روشن آینده اشاره می‌کند.