سپهر خلیلی: «فیل سَلَبی، با گردنِ چسبناک و زردِ گریسی». فیل ارنست، فیلی که پل الوار شاعر، آن را با خود از این سو به آن سو میبرد، یکی از برجستهترین نقاشیهای تاریخ هنر است که در آن هم منطق کولاژگون دادائیستی به کار رفته هم سمبولیسم و رؤیابافی سوررئالیستی. به زعم خود هنرمند، کولاژ «استخراج سیستماتیک دو واقعیت تصادفی و غیر مرتبط است که با بارقههای شاعرانه، در سطحی نامرتبط این واقعیتها را احضار میکند». ارنست، به شکلی نمادپردازانه، از مؤلفههای رؤیابافانهی سوررئالیستی استفاده و آنها را سرهم میکند. فیگور مرکزی اثر، حجم ماشینی فیلی است که گویا با سرهم بندی یقهی مردانه، آستر پیراهن، شاخ گاو و یک لولهی خرطومیشکل برپا شده است. ماشینی که بافتاش یادآور غول متحرک جنگی است که اروپا را تسخیر میکند، چیزی که در یادداشتهای او نیز منعکس شده است. این تفسیر بیدرنگ روایت تماتیک ربوده شدن اروپا* به دست زئوس را به ذهن تداعی میکند، زمانی که زئوس به هیئت یک گاو نر درآمده بود. بخش دیگر اثر، ستونی توتمشکل هست و بدن یک مانکن. ترکیببندی اثر، و حرکت رنگها، از آسمان غبارگرفته و دودآلود تا بدن برهنهی یک مانکن و این فیل عظیمالجثه جملگی حاکی از روایتی نرینهمحور است: لحظهی تخریب در شکلی میلورزانه. ارنست در واقع، با ستونهای توتمیکاش که نماد حمایت و حفاظت است، جنگ را نمادپردازی و یا به بیان دیگر ویرانی را اسطورهپردازی میکند.
اروپا: شاهزادهای فینیقی–دختر آگنور–که زئوس، پادشاه خدایان، در هیئت گاو نر او را اغوا میکند و میرباید و به اروپای فعلی میآورد .نام اروپای فعلی طبق این روایت به معنای فلات زیباست.