سپهر خلیلی:‌ تلویزیون، اغوا شدن، سطح‌های غیرواقعی واقعیت، کولاژ شدن زندگی، محبوس شدن آن. آن‌چه بودریار درباره‌ی غیرواقعیت‌ها و حاد‌واقعیت‌ها می‌گوید تا حدودی در این اثر غفاری مشهود است. دایره‌ای می‌کشد، دایره‌ای آشنا که همواره در لحظه‌های خواب‌آلودگی تلویزیون و رسانه، در وقفه‌ها و قطع شدن ارتباط دیده می‌شود، در آن لحظه‌هایی که می‌توان تصویر هولناک خانواده‌ای را محبوس در قاب تلویزیون دید، خواب‌آلوده و اغوا‌شده. رنگ‌ها با اندکی تغییر در همان دامنه و تونالیته‌ی رنگ‌هایی قرار می‌گیرند که این صفحه‌ی دیجیتالی با آن صدای ممتدش با آن هویدا می‌شود: رنگین‌کمانی از امواج و انوار، صدای ممتد از کار افتادن قلب انسان، قبض زندگی واقعی و اسارت در چارچوب این جعبه‌ی تسخیر‌کننده. ژست متعالی‌ای را که تلویزیون به خودش می‌گیرد می‌توان در این اثر در هیبت فرشتگان کوچک رنگینی دید که کمان به دست گرفته‌اند و مرزهای دیدن را مشخص می‌کنند؛ به بیان بهتر آن‌ها از قلمروی اغوا شدن و کرخت شدن انسان حراست می‌کنند. آدمی، در همین قلمرو می‌ماند تا واقعیت را از دست بدهد، ذهن‌اش به نحوی برنامه‌ریزی شود و خود به این وضعیت حاد واقعی بدل شود، یعنی به آمیخته‌ای از صداها، رفتارها، رنگ‌ها و نورها.