«چیزی به اسم رؤیای امریکایی. داشتن یک مزرعه. یک ماشین بزرگ. چند گاو میش و یک خانه و اینکه تو خوشبخت خواهی بود.»
شروع میکنم. نشانهها را صف میکشم: …مرلین مونرو…لوسآنجلس تایمز…دلار امریکا…پاسپورت امریکایی.. fedex پست آمریکا.
صحنهای از نبرد یک قدیس ایرانی-عربی…زنی چادری….زن رقاص هزارویکشبی … یک صفحه مینیاتور ایرانی…ایران
. ترکیب کنید…کنار هم بچینید…بازخوانی کنید…نشانهشناسی کنید.
آن سوی سپید. عنوان نمایشگاه محمود سبزی در گالری طراحان آزاد. Mixed-media on canvas
هنرمند تصویرگر را همان راوی میبینم. اینجا داستان چیست؟ داستان این دعوت به بازی نشانهشناسی؟ که من ترکیب کنم. کنار هم بازخوانی کنم. که یک حجم از حرفهای همیشه. که یک تن بیجان که دارد به اشتباه سلاخی میشود؛ که بعد دوخته می شود؛ که بعد قاب میشود. دردی هم وجود ندارد. تصاویری که تنها بنا به یک دلیل کنار هم چیده شدهاند.
من لاجرم خیلی ساده میگذرم. کار دیگری از من برنمیآید. هنرمند هرجایی که ایستاده برای من فقط «ایستاده». و تنها دلیل–بابت وجود این تصاویر–اینکه چیزی هست به اسم رؤیای اماراتی. خیلی نزدیکتر و واقعیتر از رؤیای امریکایی.