ابتدا به نظر میرسد فیلیزاده کیچ ایرانی را مسخره میکند: مجلههای زردی را که روی کاغذهای گلاسه چاپ میشوند و عمری چندروزه دارند کنار اسطورهای هزارساله میگذارد تا از خود خجل شوند. بهخصوص که این کیچ که همهجای دنیا وجود دارد در ایران به طور ویژهای حالبههمزن میشود چرا که نمیتواند حتا با ابتذالش صادق باشد. اما مجلههای «ساختگی» فیلیزاده امروزه واقعاً وجود دارند: نشریههایی تماماً انگلیسی در مورد وقایع تماماً ایرانی که بر پیشخوانها عرضه میشوند!
از این حرفها گذشته، این سری آثار به نام «بازگشت رستم ۲» اساساً سویهی دیگرشان پررنگتر است: آنها اسطوره را به سخره میگیرند و تفاوت اسطورهی «عمیق» و فرهنگ «سبک» پاپ را زیر سؤال میبرند. در همهحال، اسطوره نه جای دفاع دارد نه نیاز به دفاع: آن چه روشن است زخمهای فرهنگی ملتی است که اگر صادق باشد از خود بیزار میشود.
طنین حرف صادق هدایت که میگفت: «خاک بر سر کشوری که روشنفکرش من باشم!»