سپهر خلیلی: عنوان این اثر لوترک، «در سیرک فرناندو»، آنچنان در ذهن طنینانداز میشود که گویی لوترک با واقعگرایی خاص خود (نه در تکنیک که در موضوع) گزارشی تصویری از سیرک فرناندو به دست میدهد. لوترک، نقاش شبهای پاریس است، نقاش لحظاتی از مستی و عیاشی در نیمهشبهای پاریس، لحظات رقص و خیرگیها… رئالیسم او را چنان میدانند که شهروندان پاریسی میتوانستند چهرههای خود را در نقاشیهایش بازشناسند. چهرههایی که از لابهلای خطوط کمرنگ و کشیدهای بیرون میزدند، گویی از میان رنگهای زنندهای بیرون آمدهاند که روشنی و التهاب خود را از الکل گرفتهاند. قرمز خونآلود نیمکتها چونان التهاب گوشتِ لخم است و حرکت مربی اسب، خصومت و خشونت عجیبی دربردارد؛ حرکت دلقک، رقص فیگور زن که در خود بارقهای از فیگورهای دگا را نیز دارد: گزارشی در چرخش و محدود که نبض شادی در آن ژست افسرده و خشونتآمیزی به خود میگیرد؛ ژستی در تمام نقاشیهای لوترک هست، که همواره این شادی افسرده و خشونتآمیز اجتماعات کوچک را افشاء میکند.