سپهر خلیلی: بلوز در نقاشیهایی که از مبارزهی مشتزنان کشیده است، به بهترین شکل آن تضاد و دگرگونی را که خاص دورهی او و موتیف بسیاری از همعصراناش بود به بیان درآورد. رومانتیسیسم او در خلق چشماندازهای شهری و طبیعت جای خودش را به اکسپرسیونی خشونتبار میدهد که گویی بدن سوژههایش را از ریخت و فرم انداخته است تا شاید آن خشونت واقعی را که محصول زمانهای ددمنش است آزاد کند. مسئله برای او، نوعی احساس است که گرچه مضمونی واقعی دارد اما واقعیت از خلال همین تأثر و دریافت حسی ممکن میشود. فیگورهای مبارزین او، در تابلوی «دو عضو باشگاه مشتزنی»، فارغ از هر گونه تفسیری که بخواهد به فهم طبقههای متعارض در آمریکا دست یابد، در حال نزاعی خونآلودند. عصبانیت و سبعیت این تصویر آمریکای متمدن و وحشی نه در چهرهها بلکه در فرورفتن فیگورها در هم به بیان درمیآید، بیانی که شدت هولناک خود را در پسزمینه، در میان فریاد تاریک تماشاچیان این مبارزه آشکار میکند. فیگورهایی بهوجدآمده که چهرههایشان تا حد ممکن از ریخت افتاده است، گویی بر اثر همان حسی که بلوز به سویش گرایش یافته. چهرهها و فیگورهایی که میتوان در «نقاشیهای سیاه» گویا و تصویر جادوگران او دید، سودای خشونت و فریاد خشونتطلبی را به شکلی هولناک به نمایش میگذارند.