سپهر خلیلی: در سرتاسر نقاشیهای شیله بهسختی میتوان چشمانی اینچنین نگران یافت، چشمانی که از عشق ورزیدن و میل ورزیدن اینچنین برآشفته و مضطرب به نظر بیاید. چشمان راهبه اینجا گویی سرشار از اضطرابی جانفرساست. اضطرابی که از وسوسه و گناه مسیحی حکایت میکند. گویی راهبه در چشمان کسی که او را در حین ارتکاب چنین مفسدهای میبیند خیره شده است، حال آنکه کاردینال هم به این خیرگی نیمنگاهی دارد. ردای راهب که کل گره خوردن آنها را دربرگرفته همان نشانهای است که گناه را میسازد. دستها که غالباً عجیبترین فرمها در نقاشی شیلهاند در حالتی قرار گرفتهاند که در نقاشیها و تمثالهای مسیحی میتوان دید، اما در نهایت هر دو فیگور و مجاورتشان را میتوان اثر فیگورهای کلیمت دانست، همان نقاشی که شیله بیشترین تأثیر را از او گرفته است. برای شیله هم ارتباط، همان سایش و فرورفتن فیگورها در همدیگر است با این تفاوت که در اینجا عمل جنسی برجسته شده است، هرچند در سایهی سرخ گناهآلود کاردینال رخ داده باشد.