زن…شرق…پول. عده‌ای خود جنس را معامله می‌کنند، عده‌ای تصویرش را.

این روزها. گریه و اسارت و جنون و جارو و ماهیتابه و اتوی زنی ایرانی خریدار زیاد دارد. خریدار دست به نقد. دست به زر. حرفی نیست. مخاطب اگر باید، این داستان را می‌داند. هنرمند هم.

کم نیستند نقاش‌های جوانی که به تله‌ی بازار مکاره‌ی نقاشی ایران نمی‌افتند و از همین جوانی کار خودشان را می‌کنند.گاهی هم سعی می‌کنند بجنگند. سروناز ذوالفقار برای من از این دست نقاش‌هایی است که می دانم می‌توانم سال‌ها بعد بیشتر دوست‌شان داشته باشم. نقاش‌هایی که فرم اسیرشان نمی‌کند. بازار اسیرشان نمی‌کند. گالری‌دار اسیرشان نمی‌کند. نقاش‌هایی که حرف خودشان را می‌زنند، وقت جنگ هم راهش را بلدند چه جور جلو بادهایی که از رو‌برو می آید بایستند که خاک توی چشم‌شان نرود. نقاشی‌هایی که مجال نمایش ندارند. اصرار نمایش هم ندارند. نقاش‌هایی که من دوست دارم.