سپهر خلیلی: صورت زرد گرسنگی در حال بلعیدن یک زن. این صورت هیولاوش زرد بیشک روحی الاهیاتی دارد: سوار غولپیکر گرسنگی در کتاب مقدس، قحطی. تأکید مشخص رحیمی بر جنگ–و مشخصاً تاریخ، آن هم در نگاه سراسربین و کلی به مجموعهی «شکارچی میگریزد»–سادهترین شکل برای اشاره به مصیبتهای احتمالی برخاسته از جنگ است در مقام عامل گرسنگی. انفجار علاوه بر انفجار زردی، فوران خون است که باصراحت، شکلی از خشونت را تداعی میکند. صفحهی نقاشی رحیمی اما بیشتر متحمل نوعی وضعیت سفید است؛ فضای خالی سفید کار، یا به تعبیری ترکیببندی بیوزن او، هرجومرجی سفید را به نمایش میگذارد. هرجومرج، جنگ. سوار رحیمی کلیت کار را به یک شمایلنگاری تقلیل میدهد و از سوی دیگر واکنش هولانگیز و البته آیرونیک او شکلی تاریخی دارد. او از هر چیزی برای تشدید این آشفتگی استفاده میکند. خبری نیست و بمب و نام خودش در مقام هنرمند: زرتشت او در تلاش است تا تعلیق را به نمایش بگذارد. وقوع یک لحظهی موهوم از واقعیت یا رؤیا در این نقاشی آخرالزمانی.