سپهر خلیلی: وجه مشخصهی بونار این بود که تمام آثارش، از دل خاطراتاش بیرون میآمد.غالباً او را امپرسیونیست به حساب میآورند، اما دریافتگری حسی او، چیزی متفاوت از دریافتگری دیگر نقاشان امپرسیونیست بود. امپرسیون بونار، نه در یک موقعیت مکانی و از خلال رنگها و نورها، که بهواسطهی خاطرهی آنها متجلی میشد. تنها در خاطره است که هر عنصر میتواند از حیث تونالیتهی رنگی با دیگر عناصر بیامیزد و یا از آن فاصله بگیرد؛ در اصل در کار بونار شدتها هماره به میزان عملکرد و بازسازی خاطره وابستهاند. آفتاب مدیترانهای کمجانی که از لابهلای پنجره به داخل حمام سرک کشیده است، بهخوبی میتواند وجه تمایزگذاری باشد میان کار بونار و امپرسیونیستها، چرا که در کار او هیچ چیز بهواسطهی نور و روشنی خورشید که قرار است همه چیز را شناخت پذیر کند مرئی نمیشود، نور و روشنی در کار او از جنس خود فیگورها هستند، یعنی نور و رنگی که خود فیگورها تولید میکنند: گاهی برجسته و دقیق چون ژست مارت همسر بونار در همین تابلو و گاه محو و سایهگون با رنگی غیر واقعی که در سگ کوچک متجلی شده است. فضایی صدف گون، که گویی چیزی در میان آن میدرخشد، چیزی همچون یک مروارید در میان رنگهای ارغوانی، بنفش و زرد.