1015196_10201539791403657_1960757908_o

مرجان تاج‌الدینی: یادآوری کردن خاطراتی از حافظه‌‌ی جمعی که نسل‌هایی هنوز به یادش دارند و بر زندگی نسل‌هایی دیگر سایه افکنده، کار دشوار و حساسی است. حساس‌تر خواهد بود اگر این خاطره، یکی از مهم‌ترین بزنگاه‌های تاریخی آن ملت باشد و مشکلات‌شان برای چندین دهه به ضعف این حافظه نسبت داده شده باشد. داوود درّا عکسی از عباس عطار را به مثابه خاطره‌ی رو به اضمحلالِ یک تاریخ، بر تار‌و‌پود پوسیده‌ی پارچه بازنمایی کرده است. عطار در مورد عکس‌هایش از انقلاب ۵۷ گفته بود: «حافظه‌ها از بین می‌روند، ولی امكان ندارد كه عكس‌ها همه‌چیز را برای مردم زنده نگه ندارند». در این تصویر، در میان انبوه مردان، مسیر نگاه ما و جهت کنش به زنی ترسیده و بی‌دفاع می‌رسد. گفته شده این زن از وابستگان (یا خدمتکار) دربار پهلوی بوده و انقلابی‌ها با توهم دستیابی به غنیمتی ناب در جنگی یک‌‌سویه، او را دستگیر کرده‌اند و این‌چنین کینه‌ی تاریخی‌شان را فرومی‌نشانند. این تصویر، داغ تندروی و انحطاط انقلابی یک ملت را بر پیشانی دارد. خاکستر سوخته‌ی زنان شهرنو خاک مرگ بر این چهره‌ها پاشیده است. اما این ملت، آن‌قدر که متهم می‌شود، حافظه‌ی تاریخی‌اش ضعیف نیست. میل به خشونت‌پرهیزی مردم در ۸۸، نشان از بالندگی ملتی داشت که اگرچه فریاد آزادی‌خواهی‌اش حتا بلندتر از گذشته به گوش می‌رسد، می‌کوشد مبارزه‌ی آرام مدنی را جایگزین خاطره‌‌ی تلخ خشونت انقلابی کند.