قاب رو‌به‌روی من آبستن یک اتفاق است، وقوع فعل آمدن. امتداد یک وضعیت انضمامی در توازی با یک تصویر که ازلحظه نمایش‌اش، ثبت شدن–جاودانگی–را هم آغاز کرده. امین نورانی بیش و پیش از هر چیز لحظه‌هابرایش مهم بوده. شکافتن نورها و رنگ‌های واقع‌شده. تصویر مرا به دنیایی بیرون از خودش ارجاع می‌دهد، لحظه‌ای  که می‌تواند هر جا و هر آنی باشد. ارجاع دادنی به سبک و سیاق نقاشان قرن هفدهی. رجوعی که سؤال ایجاد می‌کند. هرجا می شود رازی را پنهان و پیدا کرد. اتفاق این قاب پیش از آن‌که نقاش پاره‌ای از یک لحظه را در آن ثبت کرده باشد افتاده. بوم دقیقه‌ی ثبت لحظه‌های گم شده است. ساده‌ترین لحظه‌های یک زندگی، لحظه‌هایی که حکم آجرهای زیر گچ را دارند و با پیش و پس خودشان می‌آمیزند، لحظه‌هایی که خودشان هم از خود می‌گذرند.