جالب‌ترین قسمت چاپ‌های افشین چیذری، پایین سمت راست آن‌ها است که تاریخ را نوشته است. تاریخ‌ها تا سه سال از هم فاصله دارند و طبیعی است که تصاویر چاپی، نزدیکی بیشتری با آن‌ها داشته باشند تا با عنوان مجموعه («دالی زوم») و کمتر از آن با صفحاتی از کتاب پروست. همه چیز از جمله تاریخ‌ها و چیدمان تابلو‌ها، ذهن را به بیرون کشیدن حداقل وضعیتی روایی (به جای داستان) از تصویرها سوق می‌دهند، اما این با پرش هر از چندگاهی تصاویر به ناکجا ممکن نمی‌شود. انگار که این اشتراک همه‌‌ی ما فقط در احساسات انسانی ناشی از قرارگیری در وضعیت‌های شخصی باشد که چیذری سعی داشت یادآوری کند. کاش یک ستون روزنامه را برای نوشتن متنی–به احتمال زیاد کوتاهتر از گزیده‌اش از کتاب پروست–انتخاب کرده بود و این اشتراک را آن‌جا ذکر می‌کرد. البته این‌ها همه وقتی به نظر می‌رسند که چیزی بیشتر از همخوانی آثاری با تکنیک قوی با بقیه‌ی دکور اتاقی از خانه‌مان را از تابلوها طلب کنیم. آثاری که از میان چاپ‌های این چند سال‌ هنرمند انتخاب شده بودند، هرچند آشنا و خاطره‌انگیز و معنادار برای خودش، مقابل مخاطب‌شان تنها یک جمله را مدام تکرار می‌کردند: من صرفاً شخصی هستم.