بارزترین نکته در پرترهنگاری، مسئلهی «زوال در عکاسی» است: فناشدنِ امر ابژکتیو. یکی از برجستهترین کارکردهای عکسِ پرتره، اشاره به مرگ و زوالپذیری و یادآوریِ این مقوله به مخاطب و خودِ آن فردی است که چهرهاش در عکس نگاشته شده است. از اینرو شاید عکاسی– و خصوصاً پرترهنگاری–غمانگیزترین شاخهی هنر باشد. تصویر ثبت شده بر روی صفحهی حساس، میگوید که «او» الآن موجودیت دارد ولی در آیندهای نامعلوم قطعاً وجود نخواهد داشت. زوال، در انتظار امر عینی نشسته است. اثر ایزدینیا، که آمیختهای از هنر عکاسی و چیدمان است، تشکیل شده از انبوهی عکسهای پرترهی «پرسنلی». این «تلِ ابژههای زوالپذیر»، گورستانی را تداعی میکند که دهان خود را بهدرشتی بر انسانها و خودِ هنرمند باز کرده، افراد ثبتشده در تصاویر را میطلبد.
از زاویهای دیگر، این تلِ عکسهای پرسنلی، ارجاعی است به مقولهی «فراموشی»؛ فراموشیِ تاریخ. انسانها هر روز از کنار هم میگذرند، هم جسمشان عبور میکند و هم ذهن. فراموشیِ آنکه از روبهرو میآید، دقیقاً از لحظهای آغاز میشود که دو طرف، از کنار هم، شانه به شانه عبور میکنند.