سپهر خلیلی: کیفر را نقاش یادبودها می‌نامند، یادبودهایی مشدد و پر از برجستگی که در لابه‌لای سطوح نوک تیز رنگ‌ها نقش بسته است. هر یادبودی همزمان با گذشته و ویرانی در ارتباط است؛ از پیش مکان خود را احضار کرده و به آن بار تاریخی می‌دهد؛ اما یادبودهای کیفر، یا به چشم‌اندازی بی‌پایان ختم می‌شوند و یا به دیواری سیمانی که رگه‌های مضطربی از رنگ زرد به آن استحکام می‌بخشد و همزمان آن را به لرزه می‌اندازد. در واقع بیشتر از آن‌که با یادبودی روبه‌رو شویم، در کار کیفر با یک چشم‌انداز مواجهیم، چشم‌اندازی متأثر از رژیم فاشیستی، تصاویر تاریخیِ هولناکی که با هاله‌ای از یأس درهم پیچیده شده است. کیفر، شعرهای پل سِلان را به کار می‌گیرد، این‌کار به او این امکان را می‌دهد که پیش از برساختن معماریِ یک یابود، نوعی منطق شاعرانه را برساخته و به اجرا در آورد، منطقی که ماحصل آن تصاویری منقطع و پرخشونت است و از قضا پیش از هر چیز دیگر نوعی تجربه را منتقل می‌کند. مسئله‌ی شعرهای سلان نیز همین است، رسیدن به یک نقطه نگاه، با تمام اثرپذیری‌ها و شرم‌های تاریخی. چشم انداز کیفر، نیز این نقطه نگاه را دوباره به کار می‌اندازد؛ این بار نه با کلمه، بلکه با رنگ‌ها و احساساتی که قرار است این کلمات را تجسم بخشند. چشم اندازی که در افق آِینده‌ای ناملموس اما شوم، تبهکارانه منتظر خزان است و ویرانی را فرامی‌خواند، آینده‌ای که در چشمان ناظر تاریخ، در همین مکان، در همین چشم‌انداز آوار می‌شود.