عکاسی صحنهآرایی شده (استیج) بر ایدهی خلاقانه و بدیع هنرمند استوار است. به صورت تاریخی، نوعی رادیکالیته و حرکت بر ضدِ ایدئولوژی حاکم یا سیاستهای تحمیلی از عوامل پیدایش این شیوه بوده است؛ شیوهای که غالباً حرف اصلی خود را بیپرده و بدون محافظهکاری و با صراحتِ تمام بیان میکند. در این مجموعه از آزاده اخلاقی هیچیک از این موارد به چشم نمیخورد و صرفاً بازنماییِ وقایعی تاریخی—آن هم سربسته و باملاحظه—صورت پذیرفته است. در این مجموعه جای ایدهی بدیع و حرفی تازه خالی بود و به عکاسی پشت صحنهی فیلم شباهت زیادی داشت. نبودِ روحیهی رادیکالی و انقلابی در این مجموعه آشکار بود و سیلانی در جهت دغدغههای انسان معاصر، چه در برخورد با نوعی ایدئولوژی و چه در مواجهه با سیاست، در آن دیده نمیشد. حتی در بازنماییِ وقایع تاریخی، محافظهکاری و ترس به چشم میخورد چنانکه که پرچم رسمیِ حکومتهای قبلیِ ایران در این تصویر سانسور شده است.
از تاثیر گذاریِ این مجموعه نباید غافل شد، تأثیری چندپهلو و مبهم. اما باید توجه داشت که تأثیرگذاری دلیل بر عمق نیست. به جای بیان حرفی تازه، به نظر میرسد این مجموعه قصد دارد «تعجب» مخاطب را با هزینههای فیزیکی و مادی و بازیگران بسیار برانگیزد؛ احساسی به دور از هنر عریان که حرف خود را با منفعت، سودِ اقتصادی و سروصدا میزند. نام این مجموعه «به روایت یک شاهد عینی» بود: شاهدی که نظر و حرفی دربارهی این وقایع تاریخی ندارد. شاهد عینی سکوت کرده، و تنها بازسازیهای تاریخی را نظارهگر است.