زرتشت رحیمی: اثر ایمان افسریان با نام «پس از فرشید آذرنگ» تابلویی است که سادگی درخشانی دارد. میز تحریری که چند کتاب با نظم و پیراستگی رویش قرار گرفته است و فضایی که آکنده از حس فقدانی بزرگ است. شامل نوعی دلتنگی. نور قدسی طلایی رنگ بر کتابها و میز تابیده است؛ انگار روح فرد غایب را درون خالی تابلو متجلی کرده است. فردی که فضا را چیده است، کتابها را خوانده است و خویشتناش را بر ذرات معلق فضا تابانده است. فرشید آذرنگ در دوستیاش با نقاش تأثیر ذهن و کارش را در انتخاب و نقاشی کردن این نصویر برای نقاشی گذاشته است. نقاش دوست دارد زمان—بهزعم من طولانی—کشیده شدن نقاشی را در ناخودآگاه لذتاش از همنیشنی و فکر با انسانی که میشناسد سپری کند. آنچنان که اپیکور لذات بزرگ زندگی را همنشینی با دوستان، تفکر، و آزادی میداند. او نیز آزادانه آنچه را دوست میدارد تصویر میکند و آنگونه که میخواهد. با آنکه سعی میکند به واقعیت وفادار باشد اما تلاشی در خودنمایی و ارائهی تجربهی تازهای از آن نمیکند. آن را آنگونه که هر کس دیگری تجربه میکند میبیند. و در عوض انگاراصالت را برای همان عمل نقاشی کردن قائل میشود. میگذارد تلألؤ زندگی آنگونه که هست بر دیوارها و موزاییکها و میزها زیر نور مهتابیها و چراغهای زردرنگ و گاه نور خوشید راه یافته از پنجرهای رخ بنماید.