کار امینی در اینجا نوعی روایتگری است، تا بقایا و اثرات یک فاجعهی تاریخی را به نمایش گذارد. در واقع هنر او خواسته یا ناخواسته نوعی هنر دینی است. حتا اگر از پروپاگاندای هنری دور باشد، با این حال مضمونی دینی را میپرورد، و اتفاقاً در بستر هنر مدرن. استفاده از صابون به نحوی یادآور استفادهی دوشانی از اشیاء روزمره است. حال که او این سطح از هنر را به هنری دینی بدل میکند، باید از خود پرسید آیا این کار او خلاف رویکرد محافظهکارانهی هنر سنتیـ دینی است یا نه. از سوی دیگر، اگر نخواهیم پشم شتر را استفاده از نوعی عنصر بومی در نظر بگیریم، باید آن را نمادین تأویل کنیم؛ شاید به مثابه نمادی اساطیری چون پشم زرین که مؤید جاودانگی بشر بود. پشمی که در اینجا به این قربانیان جایگاهی جاوید میدهد، جایگاه یک شهید. هنرمند طبق روایت خود، میدانی را که از سرهای بریده ساخته شد مجدداً میسازد، اما این بار نه برای عبرت و نمایش خشونت و جاهطلبی بلکه برای ستایش و زیباییشناسانه کردن آن واقعه. کار او خشونت نمیآفریند، تقبیحاش میکند. در واقع همان کاری را میکند که یک اثر هنری با گرایشهای اخلاقی و دینی در پی آن است: وضع تابو و محرمات، نهی خشونت و تبلیغ مذهبی.