نوشتن همواره عملی میل‌ورزانه و لذت‌جویانه است. اما نوشتن با خون خود چه‌طور؟ می‌توان در تاریخ نمونه‌هایی مثال آورد که وقتی امکانات نوشتن از آن‌ها سلب می‌شد، با مازادهای بدن خود، یعنی خون و مدفوع خشک‌شده‌ی خود به نوشتن ادامه می‌دادند: مارکی دو ساد، آنتونن آرتو و … . از سوی دیگر، نوشتن با خون همواره زنده کردن نوشتار است؛ عهدی ناگسستنی را در پی دارد، آن‌چنان‌که مفیستو برای امضاء معامله‌اش با فاوست از او می‌‌خواهد سند را با خون خود امضاء کند؛ ترحم و تأثر را بیش از هر جوهری برمی‌انگیزد و از صمیمیتی گریزناپذیر خبر می‌دهد ـ آنچنان‌که نامه‌ای را با خون دل می‌نویسند. اما ضرغام، از این صحنه‌ی خشونت‌بار نوشتن چه می آفریند: او نوشتن با خون خود را به اجرا می‌گذارد و به سمت این لحظه‌ی الهیاتی و سیاسی پیش می‌رود که نوشتن با بدن اتفاق افتد و کلمات نه از رد جوهر بلکه از رد بعضاً غلیظ و کم رمق خون بر صحنه‌ی نوشتار پدید می‌آیند. اما چیزی که او را محدود می‌کند نحوه‌ی اجرا است، او بیش از آن‌که میل خود را در مسیر نوشتاری بی‌پایان و لذت‌طلبانه قرار دهد، از آن قاب‌های کوچکی می‌سازد؛ قاب‌هایی که هر کدام نام و مختصات هنری خود را در زیرشان دارند. نمی‌توان کار او را نادیده گرفت، نمی توان اعتراف نکرد که او به سمت این نوشتن خونین پیش رفته است. اما آن‌چه می‌توانست بیشتر خون را برانگیزد، این بود که هنرمند دیوار خود گالری را به صفحه‌ی نوشتار تبدیل می‌کرد، به عوض آن‌که روی کلمه‌ای تأکید گذاشته و آن را در قالب یک قاب به نمایش گذارد.