نمایشگاه نقاشی محصص[۱]

این متن را به صورت پی‌دی‌اف از این‌جا دانلود کنید.

جودت: با کار بهمن محصص در بی‌ینال‌های تهران آشنا شدیم (در بی‌ینال اول: نوعی فیگوراتیسم، در بی‌ینال دوم: آبستره‌هایی با گواش و در بی‌ینال سوم: آبستره‌هایی با رنگ‌وروغن با نام «کنترپوان فضایی») و در نمایشگاه دسته‌جمعی ایران و ایتالیا. این‌ها همه تقریباً آثاری بودند که از ایتالیا فرستاده شده بود. ولی این‌بار، خود محصص را هم همراه تابلوهایش زیارت کردیم! در دو نمایشگاه به فاصله‌ی کم‌مدت از هم و در مصاحبه‌ی طویلی در آرش شماره‌ی ۹.

پاکباز[۲]: فکر می‌کنم برای بررسی کار محصص متأسفانه نمی‌توان به تنهایی تابلوهایش را در نظر گرفت. چون وجود او و فضایی که شخصیت او را احاطه کرده، حجابی کدر به روی این تابلوها کشانده. ابتدا، باید این حجاب را پاره کرد و بعد محصص راستین را بررسی نمود.

جودت: بله و به این جهت ضمن این گفت‌وگو، محصص را در سه مرحله‌ی مختلف در نظر می‌گیریم: اولی، صحبت‌هایی بود که قبل از برگزاری دو نمایشگاه اخیرش، درباره‌ی او می‌شنیدیم—و تا آن موقع هنوز موفق به دیدن‌اش نشده بودیم—این صحبت‌ها، صددرصد در محافل انتلکتوئل این شهر صورت می‌گرفت و مبین آن بود که به‌زودی با «بزرگی» روبه‌رو خواهیم شد. در تضمین این گفتار بر عوض شدن تیپ کار محصص، استناد می‌شد—و البته ما این تیپ کار را ندیده بودیم—در این تجلیل از محصص، حتا در گوشه و کنار می‌شنیدیم که: یک سروگردن از سایرین «بلندتر» است.

خیلی زود انتظار ما برآورده شد و با آثار این «بزرگ» برخوردیم—نمایشگاه دسته‌جمعی ایران و ایتالیا پاییز ۱۳۴۳—و آسوده‌خاطر شدیم. ولی متأسفانه، این آسودگی یأسی به همراه داشت: هرچند محصص با داد و فریادی که در سمینار نقاشی همان انجمن، برای نجات خودش، به راه انداخت، اما سودی نداشت. و این اولین شکست او بود.

پاکباز: سروصدای محصص در این سمینار خود عامل مهمی بود برای «قهرمان» جلوه یافتن او و تحمیل هر چه بیشترش بر ذهن «روشنفکر»!… نتیجه چه بود؟: قضاوت سطحی‌تر این جماعت درباره‌ی کار او.

جودت:‌ بعداً، محصص ۱۶ تابلو در تالار ما به نمایش گذاشت – با امید فراوان. این نگایشگاه—اجباراً—تماس ما را با او بیشتر کرد. و برگزاری نمایشگاهش خود مسئله‌ای شد و کاملاً حس کردیم با شخصی مواجهیم که هرچند اسم ایرانی دارد ولی کوچکترین آشنایی با محیط و مردم خودش ندارد. کوشش اولی ما جدالی بود بس ناراحت‌کننده، صرفاً برای برگزاری نمایشگاه—چون از مرحله‌ی رد، گذشته بود—اوج این جدال در روز افتتاح نمایشگاه بود. محصص حالت «طلب‌کار» را داشت و باران توهین او بر سر تماشاچی بینوا می‌بارید—تماشاچی‌ای که در سایر نمایشگاه‌های ما، حداقل آزادانه می‌توانست سؤال کند—و این بیننده‌ی مظلوم، به‌خاطر ضعف استنباط‌اش، در مقابل، دم برنمی‌آورد. ولی مسئله‌ی جالب‌توجه، برگشت عقاید تعدادی از انتلکتوئل‌ها بود که آن‌ها هم فقط لبه‌ی تیز شمشیرشان را حواله‌ی ما می‌دادند: فضا پر بود از اسم نقاشانی چون پیکاسو، دوبوفه، مور…

پاکباز: و یا برعکس، برای توجیه کار او یا ستایش او، این‌جا و آن‌جا می‌شنیدیم که چه‌قدر زیرکانه همه‌ی این «غول»ها را در یک‌جا به بند کشیده است.

جودت: باری، این نمایشگاه «پایان» محصص بود. ممکن است این‌هایی که گفتم، حرف‌هایی خصوصی شمرده شوند و مورد اعتراض قرار گیرند. ولی معتقدم که اذهان تیز، متوجه خیلی از جنبه‌های دیگر این گفته‌ها خواهد شد و مسائل دیگری را روشن خواهد ساخت. مخصوصاً که اکنون، کوششی هم برای احیای نقاشی‌ای می‌شود که آشنایی بیشتری، باید با ذهنیت ما داشته باشد. و این مسلماً دور از بررسی روابط مادی و معنوی ما نیست.

پاکباز: حالا ببینیم چرا محصص از طرف جماعت «روشنفکر» این ملک، جانبداری می‌شود؟

جودت: جماعت روشنفکر ما، مثل هر چیز دیگر ما، جماعتی است با فکر ضعیف. در ممالک غربی—خصوصاً بعد از جنگ—انتلکتوئل‌ها به عنوان نیروی مثبت اجتماع شمرده می‌شوند و در پیشبرد مسائلی که برخورد اجتماعی دارد، وزنه‌ای به حساب می‌آیند. در مقابل متأسفانه، روشنفکران این آب و خاک، نیروی منفی اجتماع ما را تشکیل می‌دهند و در نتیجه، کوچکترین کمکی در حل مسائل مختلفی که اجتماع ما با آن سروکار دارد نمی‌کنند. این‌ها خیال‌پردازانی هستند با فکرهای فانتزی ضعیف و رؤیایی قرن گذشته. کسی که انگشت بر این نقطه‌ضعف گذاشت محصص بود. محصص در تابلوهایش برای این جماعت قصه می‌گوید. این قصه آن‌قدر خوشایند است که حتا آن‌ها که پای‌بند عقایدی در زمینه‌ی برداشت ملی هستند با دادن القابی به او—رشتی ایتالیایی‌شده—وجدان خود را آرامش می‌دهند[۳]. روشنفکرانی که از محصص روگردانیدند، روشنفکرانی بودند که تا حدودی توانسته‌اند خود را با واقعیات اجتماعی این مملکت وفق دهند.

پاکباز:‌ حرف تو کاملاً صحیح است. ولی من از جنبه‌ی دیگری این مسئله را بررسی می‌کنم. می‌دانی که روشنفکران ما، به طور کلی با نقاشی—به معنای امروزی آن—آشنا نیستند. عکس‌العمل آن‌ها در مقابل این نقاشی یا به صورت تأیید کورکورانه است یا به صورت رد متعصبانه. در این رد، بیشتر بر این تکیه می‌شود که: نقاشان این ملک، حرفی برای گفتن ندارند. برای من، در عین این‌که دربست این گفته را رد نمی‌کنم، یک سؤال مطرح می‌شود: آیا این جماعت زبان نقاشی را می‌دانند تا حرف آن را بفهمند؟ نتیجه‌ی این ناآشنایی در مورد محصص، چنین می‌شود که جماعت روشنفکر، «حرافی» او را با «حرف» او اشتباه می‌کند. و به این جهت او را به عنوان نوعی «ناجی» نقاشی، تلقی می‌کند.

جودت: بله، گویا محصص حرف‌هایی می‌زند که از نظر این جماعت جالب توجه است. ما که در برخوردهایمان چیز جالبی نشنیدیم و اگر حرف‌ها، همان باشد که در سمینار انجمن ایران و ایتالیا و یا در مصاحبه‌ی آرش شماره‌ی ۹ مطرح شده، باید به جرئت بگویم که جز «تصورات» چیز دیگری نیست. «می‌گویند»: نقاش احتیاج دارد که حرف بزند و کارش را توجیه کند. ولی این در صورتی است که کار آن نقاش حاکی از برداشت جدیدی از زندگی باشد. ممکن است اذهانی از پذیرش آن در مورد محصص دچار تردید شوند. در این‌جا باید توجه داشت که هیچ‌وقت اهل «قلم» نتوانسته‌اند این توجیه را مستقیماً به‌عهده بگیرند، آن‌ها سال‌ها زحمت نکشیده‌اند تا‌ آن را اثبات کنند. بلکه این خود نقاش بوده که کارش را توجیه کرده است. و بدبختانه همان اهل «قلم» بعدها به زحمت توانستند، درکی از این نوشته‌ها به دست آورند و راهی برای نزدیکی به کار نقاش بیابند.[۴] «قرینه‌»ای که مورد نظر است از همین نوشته‌ها به دست آمده است نه از خود اثر. (نقاشی با بیان مجردی که از اوایل این قرن به دست آورد، بلافاصله مورد قبول قرار نگرفت. و چون در پشت این بیان ظاهری، ایده‌هایی کلی وجود داشت، ناچاراً به‌وسیله‌ی قلم توجیه شد.)

پاکباز: از بیان مجرد صحبت کردی. به یاد این افتادم که: شاید رجعت محصص به نقاشی فیگوراتیو به علت این بوده که در بیان مجرد به بن‌بست رسیده است و استناد به بلبشوی هنر آبستره بهانه‌ای است.[۵]

جودت: بازگشت محصص انترناسیونالیست—به‌ گفته‌ی خودش—به نقاشی فیگوراتیو (یا در یک حالت کلی: نئوفیگوراتیو) دنباله‌روی از جنبشی است که از اوایل این قرن شروع می‌شود و ادامه می‌یابد همچنان تا به امروز. در این جنبش کسانی بودند که در پیشبرد آن مؤثر بودند و آن را زنده نگاه داشتند و در هر مرحله‌ای به‌وسیله‌ی شاهکارهایی آن را تثبیت نمودند و حتا امروز، نیز کسانی هستند که …

پاکباز: … مثلاً Dova که گویا [۶] محصص گوشه‌ی چشمی هم به او داشته…

جودت: بله، محصص با این برگشت‌اش چه می‌گوید جز آن‌که خاطره‌ای از چند نقاش نئوفیگوراتیو را در ذهن ما زنده کند؟ پس حاصل از این رجعت؟ «فی‌فی» فریادش را خیلی قبل کشید و تمام شد.

پاکباز: بله. و از طرف دیگر، «انسان مسخ‌شده‌»ای که محصص نشان می‌دهد، دیگر حتا پیر و پاتال‌های روشنفکر غربی را هم به خود مشغول نمی‌کند.

جودت: محصص در همان مصاحبه‌ی «آرش»، دم از صنعتگری می‌زند و خود را در حالتی صنعتگر می‌داند. در حالی که خود از این صنعتگری به دور است. چه، دقت کنید به نقاشانی که کوشش دارند مفهوم جدیدی به جنبه‌ی صنعتگری خود بدهند. محصص صنعتگری را در این می‌داند که بعد از ۲۵ سال نقاشی کردن—به قول خودش—در تابلوهایش اشتباه صنعتگری کم به چشم می‌خورد. تازه این‌هم، بوی آکادمیک می‌دهد.

پاکباز: منکر نمی‌توان شد که محصص نقاشی است که در تکنیک و استفاده از متریال، توانایی دارد. و این دومی شاید از دوره‌ی آبستره‌ی او به جا مانده است.

جودت: آیا می‌خواهی نتیجه‌ی ۲۵ سال نقاشی کردن، حتا این هم نباشد؟ گو این‌که در این ۲۵ سال دائم از شاخه‌ای به شاخه‌ای دیگر پریده است. و علی‌رغم گفته‌ی ایشان، تداومی در این مراحل به چشم نمی‌خورد—رجوع کنید، حداقل، به آثار بی‌ینال‌های او. و استناد به این‌که: چون تمام این مراحل را من به وجود آورده‌ام، لاجرم چون حلقه‌های زنجیر به هم مربوط‌ است، و این مسخره‌آمیز جلوه (؟) است.

پی‌نوشت:


[۱]. برگرفته از: ـــــــــ (۱۳۴۴) «کتاب سال تالار ایران» (تهران: تالار ایران)، صص ۴۱-۳۶.

[۲]. در متن اصلی مصاحبه صحبت‌های پاکباز با حرف «پ» و صحبت‌های جودت با حرف «ج» مشخص شده. اما این پاراگراف با حرف «چ» شروع می‌شود که قاعدتاً اشتباه تایپی است و همان پاکباز است.

[۳]. اشاره است به حرف جلال‌ آل‌احمد در نقدش بر بهمن محصص به نام «به محصص و برای دیوار» در همان شماره‌ی مجله‌ی «آرش» (شماره‌‌ی ۹، آبان ۱۳۴۳) صفحه‌ی ۷۶‌: «بهمن را من از سال‌های ۱۳۳۱-۳۰ می‌شناسم. به معرفتی مداوم. در حضر و سفر. و این البته که محمل انسی است. اما علاوه بر این انس همین‌جوری هم دوست‌اش دارم. چون گرم است. باسواد است و مهم‌تر از این‌ها برای خودش «فنومنی» است. یک رشتی ایتالیایی‌شده! و چنین «فنومن» را گمان نمی‌کنم هیچ‌کس دیگر—از هیچ جای دیگر—و در هیچ تاریخ دیگر دیده باشد.»

[۴]. مقایسه کنید با این بخش از نوشته‌ی آل احمد: « نقاشی همیشه بنده‌ی کلام بوده است یا در خدمت آسمان یا زینت درودیوار بزرگان. یا درودیوار‌های بزرگ. اما خبری خوش است که در عصر دوربین و رکلام  و سینما از نقاشی سلب حیثیت شد. حتا به عنوان زینتی. سرش هوو آمد. این بود که نقاش قیام کرد. و اگر چه به قیامی خانگی–اما همه‌چیز را درهم ریخت که من مستقل‌ام. و برای کشف استقلال خود به دنیای پیچیده‌ی عجایب ذهنی زد. و حسابی هم برد. سال‌ها صاحب‌قلمان نشستند و در تفسیر و تعبیرات آن‌قدر نوشتند تا قدرش را شناختند. این‌ها همه فهمیدنی و مسلم و بسیار خوب هم. اما حضرات! می‌بینید که هنوز نان‌خور کلام‌اید.  پس مواظب باشید تا برای راه بردن صاحب‌قلم به آن دنیای ذهنی قرینه‌ای باقی بگذارید. وگرنه چه فرقی هست میان اعجوبه‌ای و دیوانه‌ای؟ لابد می‌گویید تو تربیت نقاشی ندیده‌ای که قرینه را نمی‌بینی. می‌گویم درست. و حق با تو که اگر دیده بودم حالا پای پرده‌های تو امضای من بود.» به نظر می‌رسد کلمه‌ی «قرینه»که در جمله‌ی بعد جودت می‌آید اشاره به همین بخش از متن آل احمد باشد و همین‌طور «می‌گویند» احتمالاً اشاره به آل‌احمد دارد. هرچند متن آل‌احمد نسبت به محصص خرده‌گیرانه است و نه ستایش‌آمیز، مجاورت‌اش با مصاحبه‌ی مفصل محصص در همان شماره‌ی مجله‌ی «آرش» با توجه به نفوذ و شهرتی که آل‌احمد در فضای روشنفکری آن دوره داشته در این‌جا حمل بر حمایت اهل قلم از محصص شده.

[۵]. بهمن محصص در مصاحبه‌ای به سال ۱۳۷۳ در این باره می‌گوید: «در سال ۱۹۵۸ (۱۳۳۶( با خانم صدر و دیگران درباره‌ی آینده‌ی نقاشی صحبت می‌کردیم. آن موقع نقاشی آبستره اوج داشت و من می‌گفتم به فیگوراتیو بازگشت خواهد کرد، و اتفاقاً همین‌طور هم شد.»

[۶]. جانی دورا Gianni Dova 1925–1991 نقاشی ایتالیایی است که با لوچو فونتانا بیانیه‌ی «هنر فضا» را نوشت. محصص در مصاحبه‌ی سال ۱۳۷۳ فونتانا را «یکی از بزرگ­ترین هنرمندان پیشگو» می‌نامد.

فهرست مطالب پرونده‌ی بهمن محصص

• آثار

» نقاشی‌ها

لینک نویسنده موضوع
۳۹۹ کاترین ناهیدی فیگور بانداژ شده
۴۰۰ پیمان گرامی مینوتور و کودکان
۴۰۱ توکا ملکی نمای پنجره
۴۰۱ توکا ملکی مینوتور نشسته
۴۰۲ سپهر خلیلی مرد نشسته
۴۰۴ باوند بهپور طبیعت بی‌جان
۴۰۶ ایمان افسریان طبیعت بی‌جان
۴۱۰ هدا اربابی فیگور
۴۱۶ مرجان تاج‌الدینی فی‌فی از خوشحالی فریاد می‌کشد
۴۲۰ باوند بهپور کشتی
۴۲۲ بهمن کیارستمی کلاغ
۴۲۴ مرجان تاج‌الدینی سقوط ایکاروس
۴۲۵ علی گلستانه فیگور
۴۳۱ ژینوس تقی‌زاده مرد نشسته
۴۳۴ علیرضا رضایی مینوتور
۴۳۵ سپهر خلیلی مینوتور نشسته
۴۳۶ زرتشت رحیمی عقاب کور
۴۳۸ باوند بهپور طبیعت بی‌جان
۴۴۰ زروان روحبخشان مینوتور
۴۶۷ باوند بهپور آثار از‌میان‌رفته
۴۷۰ سپهر خلیلی مینوتور
۴۷۸ باوند بهپور پرتره‌ی مصدق
۴۸۹ باوند بهپور طبیعت بی‌جان
۴۹۲ مرجان تاج‌الدینی در کنار ساحل
۴۹۴ مرجان تاج‌الدینی  فیگور
۴۹۸ سپهر خلیلی امیرعباس هویدا
۵۰۰ زرتشت رحیمی کشتار ویتنام
۵۰۳ زرتشت رحیمی نقاشی انتزاعی
۵۰۹ زهرا جعفرپور در کنار ساحل
۵۱۰ زهرا جعفرپور رقص
۵۱۱ زهرا جعفرپور ماهیگیر
۵۱۲ زهرا جعفرپور The Virgin Merry
۵۱۳ زهرا جعفرپور  مینوتور در حال مرگ
۵۱۸ زهرا جعفرپور زوج
۵۱۹ باوند بهپور مرد
۵۲۸ باوند بهپور مرد نشسته
۵۳۲ سپهر خلیلی  عزای عمومی
۵۴۰ باوند بهپور طرفدار
۵۴۱ باوند بهپور مادر
 ۵۴۴ باوند بهپور پرتره‌ی نیما (۱۳۳۱)
۵۴۶ باوند بهپور بوف کور
۵۵۲ باوند بهپور زن چادری
۵۵۴ باوند بهپور خودنگاره‌های محصص
۵۵۵ باوند بهپور مقایسه‌ی ماهی‌های محصص
۵۶۳ باوند بهپور سه فیگور نقابدار
۵۶۶ مرجان تاج‌الدینی جنگ خلیج
۵۶۷ مرجان تاج‌الدینی حلبچه
۵۶۸ مرجان تاج‌الدینی ۱۷ شهریور
۵۷۲ مرجان تاج‌الدینی پرنده در کنار ساحل
۵۹۱ باوند بهپور بعد از نیمه‌شب آرام
۵۹۲ باوند بهپور بعد از نیمه‌شب آرام
۵۹۷ همایون عسکری سیریزی موتورسوار

» تصویرگری‌ها

۴۷۵ مرجان تاج‌الدینی روی جلد «نون والقلم»
۴۷۹ باوند بهپور خروس
۵۴۵ باوند بهپور پرتره‌ی نیما (۱۳۳۸)
۵۸۷ زهرا جعفرپور تصویرگری‌های محصص برای کتاب نیمایوشیج

» طراحی‌ها

۴۷۷ زهرا جعفرپور پرتره‌ی نیما (۱۳۳۱)
۴۸۳ باوند بهپور مرد نشسته
۴۸۷ باوند بهپور معاشقه
۵۲۲ باوند بهپور مرد بر پس‌زمینه‌ی سرخ
۵۴۵ باوند بهپور پرتره‌ی نیما (۱۳۳۸)

» کلاژها

۴۴۲ زرتشت رحیمی فریاد
۴۹۵ سپهر خلیلی فاجعه‌ی آفریقا
۴۹۷ سپهر خلیلی برای سومالی
۵۱۴ زهرا جعفرپور بازیگر پانتومیم
۵۲۵ پیمان گرامی حوا
۵۶۳ باوند بهپور سه فیگور نقابدار
۶۰۰ باوند بهپور برای مگریت
۶۰۱ باوند بهپور مراسم دوستانه‌ی عصرگاهی
۶۰۲ باوند بهپور خنده
۶۰۴ باوند بهپور آینه

» مجسمه‌ها

۴۰۱ توکا ملکی نشت نفت
۴۱۵ علیرضا رضایی فلوت‌نواز
۴۱۸ ثمیلا امیرابراهیمی زنی که آفتاب می‌گیرد
۴۲۷ مجید اخگر ماهی
۴۴۴ محمد قائد فلوت‌نواز
۵۰۲ علیرضا رضایی کشتی‌گیران
۵۰۵ باوند بهپور  بندباز
۵۰۸ باوند بهپور مقبره‌ی رضاشاه
۵۱۵ زهرا جعفرپور کشاورز
۵۱۶ زهرا جعفرپور لات
۵۱۷ زهرا جعفرپور جنگجو
۵۲۰ باوند بهپور فیگور
۵۲۱ باوند بهپور جعبه
۵۲۳ باوند بهپور کلاهخود
 ۵۲۶ باوند بهپور کشتی‌گیران
 ۵۲۸ باوند بهپور کشتی‌گیران
۵۴۲ باوند بهپور سوفی فن اسنبک
۵۴۳ باوند بهپور مادری
۵۴۷ باوند بهپور مارینو مارینی
۵۴۹ باوند بهپور فیگوری که لباس‌اش را بیرون می‌آورد
۵۵۰ باوند بهپور فرارسیدن بهار
۵۵۱ باوند بهپور عزادار
۵۵۸ باوند بهپور بندباز

• اسناد
» نامه‌ها

۴۴۵ متن و تصویر نامه‌ به احمدرضا احمدی ۱
۴۶۶ متن و تصویر نامه به احمدرضا احمدی ۲
۵۴۸ باوند بهپور نامه به ماهور احمدی
۵۸۶ متن و تصویر نامه‌های محصص به سهراب سپهری

» ویدئوها

۵۳۰ باوند بهپور/حسین حسینی چشم‌های محصص
۵۲۹ باوند بهپور/حسین حسینی نقاشی کردن محصص

» مقدمه‌‌ها

 ۴۸۶ زهرا جعفرپور مقدمه‌ی «صندلی‌ها»
۴۹۳ مرجان تاج‌الدینی مقدمه‌ی «ویکنت شقه‌شده»
۵۳۳ جوزپه سلواجی/مرجان تاج‌الدینی مقدمه‌ی کتاب اول محصص
 ۵۳۴ باوند بهپور مقدمه‌های کتاب‌های بهمن محصص

» مصاحبه با محصص

۵۸۳ مصاحبه با مجله‌ی «تلاش» (آذر ۱۳۴۷) باید پوسیدگی را از بین برد
۶۰۶ مصاحبه با مجله‌ی «آرش» (آبان ۱۳۴۳) گفت‌‌وشنودی با بهمن محصص نقاش
 ۶۰۳ مصاحبه در منزل احمدرضا احمدی (شهریور ۱۳۷۳) مصاحبه با بهمن محصص

» مصاحبه‌ با دیگران

۴۶۸ آیدین آغداشلو
۵۳۱ عباس مشهدی‌زاده
۶۰۹ جواد مجابی

» درباره‌ی محصص

۵۳۵ جواد مجابی بررسی آثار
۵۹۹ جلال‌ آل‌احمد به محصص و برای دیوار
۵۷۶ احمدرضا احمدی دریایی بی‌انتهاست که پایان ندارد
۶۰۵ جودت و پاکباز نقد نمایشگاه محصص

» گزین‌گویه‌ها

 ۶۰۸ از کتاب دوم محصص جملات قصار بهمن محصص

همه‌ی پست‌ها را این‌جا در کنار هم ببینید.