(English) جواد مجابی: بهمن محصص

بهمن محصص*

جواد مجابی

.

*برای دیدن نام آثار، نشانگر ماوس را لحظاتی روی تصویر نگاه دارید.

.

در فاصله‌ی یک دهه، بین سال‌های ۴۳ تا ۵۴، «گنده‌مرد» که غالباً حجمی «مکعب‌»وار است و از دو «هرم» متقابل ساخته شده است، موضوع اصلی مجسمه‌ها و تابلوهای بهمن محصص می‌شود. می‌شد به‌جای کلمه‌ی گنده‌مرد تعابیر رایج و ملایمی چون «ابرمرد» و «انسان نمادین» را به کار برد اما هنرمند، تجسم ِ تراژیک و طنزآمیز این موجود ستبرقامت را بیشتر در گندگی آن یافته تا در تعالی‌اش.

.

از چند تابلوی اولیه چون «فی‌فی» و «باکره» که بگذریم، با اولین «ماهیگیر» و «گاومرد» مردی ستبر و عضلانی آشکار می‌شود که در تابلوی «موتورسیکلت‌سوار» به‌تمامی ظهور می‌یابد. موتورسیکلت‌سوار،‌ هندسه‌ی کامل گنده‌مرد را با خود دارد: سری کوچک با چشمخانه‌ی تهی، بازوانی قرینه‌وار برساخته از عضلاتی اغراق‌آمیز که به مچ‌های بریده ختم می‌شود و پاهایی بی‌مچ و انگشت، و میانه‌ی بدن از سینه‌ی ستبر تا ناف، هیولایی را با چشمان فروخفته مجسم می‌کند. این موجود وقتی نشسته است انگار در مکعبی ناپیدا قالب‌گیری شده است. در هیئت‌های دیگر حالتی برآهیخته دارد.

.

تابلوها و تندیس‌های محصص با تناسباتی ریاضی‌وار و هندسه‌ای مکرر و رو‌به‌رشد ساخته می‌شود. .آدم‌واره‌هایش با سری کوچک و بدنی زمخت، جولانگاه قلم‌مویی است که با رنگ‌ها و نیم‌رنگ‌ها عضلاتی را ظاهر می‌کند که در هر تابلو شکل منتظم هندسی به خود می‌گیرد و این هندسه‌ی عضلانی با پیچش به دور خود و یکدیگر، در پی ایجاد توازنی قرینه‌وار است. این تقارن در کشاکش پیکره‌ها و توازن شکلی تندیس‌های زوج بیشتر نمایان می‌شود. دست و پاها که از عضلاتی مشابه ساخته شده حول محور چرخان بدن به گردش در می‌آیند چنان‌که گاه با چرخشی تمام دایره‌ای می‌سازند. اوج این حرکت قرینه‌وار را در مجسمه‌ی کشتی‌گیر۱ می‌یابیم که به‌گونه‌ای خلاق یادآور کشتی‌گرفتن آنتیوس و هرکول اثر تینتورتو است. این درهم‌بافتگی و گرفت‌وگیر، در «کشتی‌گیر ۲» کامل‌تر شده است.

.

اندام‌های اغراق‌آمیز این موجودات با تجلی اکسپرسیو خود، با تناسبات و وضعیت‌های نامنتظر، همان‌قدر امروزی‌اند که می‌توانند ماقبل تاریخی شمرده‌ شوند. همان‌قدر طبیعی‌اند که کابوس‌وار. همان‌قدر از آب و گل نقاشی ساخته شده‌اند که پرنده‌ها و ماهی‌ها از خیال واقعیت برآمده‌اند.

.
محصص کارگردان تئاتر هم هست. از این روست که او بازیگران‌اش را در صحنه به شکلی دراماتیزه جای می‌دهد. میزانسن سوژه‌هایش با دقتی که بیشترین تأثیر را بیافریند سامان یافته است.

.
گنده‌مرد یا گنده‌زن او فضای دو بعدی نقاشی‌ها را به تمامی اشغال می‌کند، ‌اما این شخصیت، سلطه‌جویی از نوع ابرمرد نیست که مظهر نیرو و برتری و تعالی خود باشد بلکه خلاف آن نگرش سلطه‌جو بزرگ‌نما شده تا تنهایی بزرگ و درهم‌شکستگی عظیم خود را به نمایش بگذارد. این انسان دائم به منظر ما نزدیک‌تر می‌شود تا حدی که به نزدیک‌ترین فاصله می‌رسد («فیگور ۱») با جزییات پوست و گوشت و خون‌اش، ‌تا از انسان وانهاده‌ی امروز که دیگر به هیچ‌جا تعلق ندارد سخن بگوید. کارگردان در فضای نقاشی‌ها این انسان مدیترانه‌ای را از بی‌زمانی اسطوره تا زمان مجعول امروز تجسم می‌بخشد. خط افق که دریا و آسمان را در پس‌زمینه تصویر می‌کند با ماهیان و پرنده‌ها و ساحل‌نشینان از ساحلی عام و زمان‌های متوالی حضور انسان در این شرایط و وضعیت حکایت می‌کند؛ انسانی در موقعیت‌های متفاوت ظاهرشده: نشسته و خفته، تنها و درهم‌آمیخته با دیگری، ‌افسرده و برانگیخته،‌ خودنما و مسخ شده. این پرده‌ها حدیث انسان در زمان و مکان و شرایط است و لاجرم مضمون‌گرا.

.
در نقاشی‌ها، نخست انسان‌های تنها پدیدار می‌شوند، از اعماق اسطوره و زمان تاریخی تا زمان حاضر،‌ سپس شاهد پیدایی جفت‌های کام‌جو و آمیزه‌های دوگانه هستیم، آن‌گاه گروه آدمیان روبوت‌واری که درگیر «ماشین»‌اند: جایی مسلط بر آن و جایی مغلوب‌اش. شیوه‌ی کار بر «مبالغه‌ی وضعیت»‌ استوار است؛ بر نوعی اکسپرسیونیسم مفهوم‌گرا که در آن انسان و پرنده و جانور به‌شیوه‌ای واحد، در قرینه‌سازی سنجیده‌ی ریاضی‌وار، در تناسبات هندسی رو به تعالی، ساخته می‌شود و کمپوزسیون‌های سهل و ممتنع پرداخته می‌شود با خط‌ها و سطح‌هایی قاطع و در‌هم‌بافت و در رنگ‌هایی همگن و نزدیک به هم. پرنده‌ها و ماهی‌ها و مرد-گاوها و آدم-اسب‌ها و جفت‌ها غالباً در یک تنالیته‌ی رنگی آبی کبود،‌ زرد قهوه‌ای، گوشتی خاکستری، آجری، ‌خاکستری، هربار در یک ترکیب رنگی سرد یا گرم ساخته می‌شود و ساختار بیرونی تابلو (وضعیت قرارگرفتن سوژه) از قالب‌گرفتگی در یک ساختار نهانی تبعیت می‌کند که غالباً از هرم‌های به‌هم‌پیوسته یا مکعب ناپیدای فرضی شکل‌گرفته است.

.

.

کارگردان با تندیس‌هایش از این عالم فراتر می‌رود و آزاد می‌شود از زمان و مکان و جنس و نوع و شرایط آن‌ها. تندیس‌ها نه در فضای سه‌بعدی، که همچون ما و در هوایی که ما در آن حضور داریم ظاهر می‌شوند؛ ‌چون ما که زمان‌ها را در خود ذخیره کردیم و از آن فارغ‌ایم،‌ خیال و واقعیت را با خود داریم و به قطبی از آن متعلق نیستیم. تندیس‌ها زندگی می‌کنند چون ما و جایی خاص دارند، اما به یمن آفرینش هنری، از یک انسان زنده، کلی‌تر و عام‌ترند. از قراردادهای اجتماعی و اخلاقی، ‌از وابستگی به میهن و شناسنامه و سرنوشت، ‌از سلطه‌ی اقتدار و شأن اجتماعی رهیده‌اند و به آن آزادی و عشق که هنر فراهم می‌آورد واصل شده‌اند که خیال بیننده را با خود به آفاق حضور خویش دعوت می‌کنند.

.
اما این فضا یک فضای رمانتیک نیست. این انسان که از اسطوره تا امروز و شاید فردا راه پیموده، جان دارد و درد کشیده و رنج می‌برد. خسته است. روزگارش در‌هم ‌شکسته و جان نازک‌اش در حجمی جسیم تقلایی نومیدوار برای زندگی آسوده‌ای دارد که حق‌اش بوده و از او دریغ شده است.

. حجم ماده‌ای که مجسمه‌ساز با آن کار می‌کند مانند رنگ-ماده به آسانی کنش‌پذیر نیست و غالباً حجم کل در برابر نگاه و دست مجسمه‌ساز کنش متقابل دارد و در این برهم‌کنش‌گری، مجسمه وضع خاص‌اش را به خالق خویش تحمیل می‌کند. راز رهایی و بی‌تعلقی مجسمه‌های محصص در قیاس با تصویرهای در این «تعامل» نهفته است. می‌شود گفت مجسمه‌ها خود را در هنرمند آفریده‌اند مجسمه‌ها، زیر دست هنرمند و در برابر اراده‌ی سازنده،‌ خود را پیچ و تاب می‌دهند، ‌کش می‌آیند‌،‌ وضعیت‌های نامنتظر ایجاد می‌کنند که با زیبایی‌شناسی تازه و تناسب‌های غافلگیرانه همراه است. از مجسمه‌ی «فیگور نشسته» که وضعی طبیعت‌گرا دارد تا «فیگور ۱» تا «بانو» زمان زیادی سپری‌نشده اما فاصله‌ای دراز از ایجاز و تجرید بین آن‌ها طی گردیده است. فیگور ۱ و بانو از حجم‌های انسانی گریخته و به تجریدی رسیده است که در عین یادآور بودن شکل‌های طبیعت—چونان پاره‌استخوانی و تخته‌سنگی—با دقتی بیشتر می‌توان دید به خلاصه‌ترین شکل، نشان‌گر اندام انسانی است بی‌آن‌که در دام شباهت‌پذیری گرفتار مانده باشد. درواقع محصص در این مرحله به عالم «نشانه‌ها» وارد شده که در آن «جسم» به طرزی کنایی گویای اصل خود و به‌نحوی صریح قائم بر کارکرد جدید خویش است که از شکل تازه‌ی خود نیرو می‌گیرد نه از تداعی شکل و مفهومی شناخته‌شده. در این آشنایی‌زدایی، فیگور به آبستره نزدیک می‌شود بی‌آن‌که کاملاً در بی‌شکلی غرقه شود. نهایت این حرکت را در «کلاهخود» می‌بینیم که خلوص شکل، نگاه ما را مستقلاً و بی‌واسطه بر خود می‌ایستاند نه بر خاطره‌ی ما از شیئی دیگر. «فیگور ۲» تقلای محسوس مجسمه را برای رهایی از شکل معهودی که در نقاشی‌ها داشته نشان می‌دهد.‌ به‌تدریج مجسمه‌ها فرم آشنایی را که موجب شباهت‌شان به نقاشی‌های حجم‌یافته می‌شد رها می‌کنند و در رفتاری آزاد و نامنتظر به ترکیب‌های ناشناخته اما متوازنی می‌رسند که کشتی‌گیرها شکل بدیع اما شناخته‌شده از سوی مخاطب و «پرسوناژ» اوج آشنایی‌زدایی است. خلاصه، بهمن محصص با عصیان مکررش همواره از مفهوم به فرم و از فرم مأنوس به تجربه‌ی فراسو خطر می‌کند.

* * *

محصص به سال ۱۳۰۹ در رشت متولد شد و در نوجوانی نزد حبیب محمدی که هنرآموخته‌ی آکادمی هنر مسکو بود تعلیم یافت. به تهران آمد، چند شماره سردبیر مجله‌ی ادبی «پنجه‌خروس» بود که جایگزین خروس‌جنگی شده بود. اولین نمایشگاه‌اش را (شامل طبیعت بی‌جان، گل و پرتره) در کلوب «نیروی سوم» برگزار می‌کند. بعد از شکست نهضت ملی‌شدن صنعت نفت، سال ۱۳۳۳ به رم می‌رود. چند ماهی در آکادمی هنر رم در استودیوی «فروچیو فراتسی» به نقاشی می‌پردازد. در بی‌ینال‌های ونیز (۱۳۳۷-۱۳۳۵)، سائوپائولو (۱۳۴۱) و پاریس (۱۳۴۱) شرکت می‌کند. ۱۳۴۲ به ایران می‌آید و با برگزاری نمایشگاه‌هایی در تالار ایران و انجمن ایران و ایتالیا و شرکت در نمایشگاه‌های جمعی داخل و خارج (از جمله در رم، میلان، فلورانس، فرانکا ویلا، بیروت‌، تهران، بال، نمایشگاه‌های جمعی دیگر) در جنبش هنر مدرن ایران نقشی موثر دارد. هم‌زمان با فعالیت‌اش در زمینه‌ی نقاشی و مجسمه‌سازی، به ترجمه‌ی آثار ارزنده‌ای از ادبیات نوین ایتالیا و فرانسه (مالاپارته، ایتالو کالوینو،‌ پیراندللو، پاوزه، پونسکو و ژان ژنه) و کارگردانی نمایش‌های نوآورانه‌ای (از یونسکو، گروم و پیراندللو) می‌پردازد. در رم زندگی می‌کرد و هم در این شهر زندگی‌ را بدرود گفت.

فهرست مطالب پرونده‌ی بهمن محصص

• آثار

» نقاشی‌ها

لینک نویسنده موضوع
۳۹۹ کاترین ناهیدی فیگور بانداژ شده
۴۰۰ پیمان گرامی مینوتور و کودکان
۴۰۱ توکا ملکی نمای پنجره
۴۰۱ توکا ملکی مینوتور نشسته
۴۰۲ سپهر خلیلی مرد نشسته
۴۰۴ باوند بهپور طبیعت بی‌جان
۴۰۶ ایمان افسریان طبیعت بی‌جان
۴۱۰ هدا اربابی فیگور
۴۱۶ مرجان تاج‌الدینی فی‌فی از خوشحالی فریاد می‌کشد
۴۲۰ باوند بهپور کشتی
۴۲۲ بهمن کیارستمی کلاغ
۴۲۴ مرجان تاج‌الدینی سقوط ایکاروس
۴۲۵ علی گلستانه فیگور
۴۳۱ ژینوس تقی‌زاده مرد نشسته
۴۳۴ علیرضا رضایی مینوتور
۴۳۵ سپهر خلیلی مینوتور نشسته
۴۳۶ زرتشت رحیمی عقاب کور
۴۳۸ باوند بهپور طبیعت بی‌جان
۴۴۰ زروان روحبخشان مینوتور
۴۶۷ باوند بهپور آثار از‌میان‌رفته
۴۷۰ سپهر خلیلی مینوتور
۴۷۸ باوند بهپور پرتره‌ی مصدق
۴۸۹ باوند بهپور طبیعت بی‌جان
۴۹۲ مرجان تاج‌الدینی در کنار ساحل
۴۹۴ مرجان تاج‌الدینی  فیگور
۴۹۸ سپهر خلیلی امیرعباس هویدا
۵۰۰ زرتشت رحیمی کشتار ویتنام
۵۰۳ زرتشت رحیمی نقاشی انتزاعی
۵۰۹ زهرا جعفرپور در کنار ساحل
۵۱۰ زهرا جعفرپور رقص
۵۱۱ زهرا جعفرپور ماهیگیر
۵۱۲ زهرا جعفرپور The Virgin Merry
۵۱۳ زهرا جعفرپور  مینوتور در حال مرگ
۵۱۸ زهرا جعفرپور زوج
۵۱۹ باوند بهپور مرد
۵۲۸ باوند بهپور مرد نشسته
۵۳۲ سپهر خلیلی  عزای عمومی
۵۴۰ باوند بهپور طرفدار
۵۴۱ باوند بهپور مادر
 ۵۴۴ باوند بهپور پرتره‌ی نیما (۱۳۳۱)
۵۴۶ باوند بهپور بوف کور
۵۵۲ باوند بهپور زن چادری
۵۵۴ باوند بهپور خودنگاره‌های محصص
۵۵۵ باوند بهپور مقایسه‌ی ماهی‌های محصص
۵۶۳ باوند بهپور سه فیگور نقابدار
۵۶۶ مرجان تاج‌الدینی جنگ خلیج
۵۶۷ مرجان تاج‌الدینی حلبچه
۵۶۸ مرجان تاج‌الدینی ۱۷ شهریور
۵۷۲ مرجان تاج‌الدینی پرنده در کنار ساحل
۵۹۱ باوند بهپور بعد از نیمه‌شب آرام
۵۹۲ باوند بهپور بعد از نیمه‌شب آرام
۵۹۷ همایون عسکری سیریزی موتورسوار

» تصویرگری‌ها

۴۷۵ مرجان تاج‌الدینی روی جلد «نون والقلم»
۴۷۹ باوند بهپور خروس
۵۴۵ باوند بهپور پرتره‌ی نیما (۱۳۳۸)
۵۸۷ زهرا جعفرپور تصویرگری‌های محصص برای کتاب نیمایوشیج

» طراحی‌ها

۴۷۷ زهرا جعفرپور پرتره‌ی نیما (۱۳۳۱)
۴۸۳ باوند بهپور مرد نشسته
۴۸۷ باوند بهپور معاشقه
۵۲۲ باوند بهپور مرد بر پس‌زمینه‌ی سرخ
۵۴۵ باوند بهپور پرتره‌ی نیما (۱۳۳۸)

» کلاژها

۴۴۲ زرتشت رحیمی فریاد
۴۹۵ سپهر خلیلی فاجعه‌ی آفریقا
۴۹۷ سپهر خلیلی برای سومالی
۵۱۴ زهرا جعفرپور بازیگر پانتومیم
۵۲۵ پیمان گرامی حوا
۵۶۳ باوند بهپور سه فیگور نقابدار
۶۰۰ باوند بهپور برای مگریت
۶۰۱ باوند بهپور مراسم دوستانه‌ی عصرگاهی
۶۰۲ باوند بهپور خنده
۶۰۴ باوند بهپور آینه

» مجسمه‌ها

۴۰۱ توکا ملکی نشت نفت
۴۱۵ علیرضا رضایی فلوت‌نواز
۴۱۸ ثمیلا امیرابراهیمی زنی که آفتاب می‌گیرد
۴۲۷ مجید اخگر ماهی
۴۴۴ محمد قائد فلوت‌نواز
۵۰۲ علیرضا رضایی کشتی‌گیران
۵۰۵ باوند بهپور  بندباز
۵۰۸ باوند بهپور مقبره‌ی رضاشاه
۵۱۵ زهرا جعفرپور کشاورز
۵۱۶ زهرا جعفرپور لات
۵۱۷ زهرا جعفرپور جنگجو
۵۲۰ باوند بهپور فیگور
۵۲۱ باوند بهپور جعبه
۵۲۳ باوند بهپور کلاهخود
 ۵۲۶ باوند بهپور کشتی‌گیران
 ۵۲۸ باوند بهپور کشتی‌گیران
۵۴۲ باوند بهپور سوفی فن اسنبک
۵۴۳ باوند بهپور مادری
۵۴۷ باوند بهپور مارینو مارینی
۵۴۹ باوند بهپور فیگوری که لباس‌اش را بیرون می‌آورد
۵۵۰ باوند بهپور فرارسیدن بهار
۵۵۱ باوند بهپور عزادار
۵۵۸ باوند بهپور بندباز

• اسناد
» نامه‌ها

۴۴۵ متن و تصویر نامه‌ به احمدرضا احمدی ۱
۴۶۶ متن و تصویر نامه به احمدرضا احمدی ۲
۵۴۸ باوند بهپور نامه به ماهور احمدی
۵۸۶ متن و تصویر نامه‌های محصص به سهراب سپهری

» ویدئوها

۵۳۰ باوند بهپور/حسین حسینی چشم‌های محصص
۵۲۹ باوند بهپور/حسین حسینی نقاشی کردن محصص

» مقدمه‌‌ها

 ۴۸۶ زهرا جعفرپور مقدمه‌ی «صندلی‌ها»
۴۹۳ مرجان تاج‌الدینی مقدمه‌ی «ویکنت شقه‌شده»
۵۳۳ جوزپه سلواجی/مرجان تاج‌الدینی مقدمه‌ی کتاب اول محصص
 ۵۳۴ باوند بهپور مقدمه‌های کتاب‌های بهمن محصص

» مصاحبه با محصص

۵۸۳ مصاحبه با مجله‌ی «تلاش» (آذر ۱۳۴۷) باید پوسیدگی را از بین برد
۶۰۶ مصاحبه با مجله‌ی «آرش» (آبان ۱۳۴۳) گفت‌‌وشنودی با بهمن محصص نقاش
 ۶۰۳ مصاحبه در منزل احمدرضا احمدی (شهریور ۱۳۷۳) مصاحبه با بهمن محصص

» مصاحبه‌ با دیگران

۴۶۸ آیدین آغداشلو
۵۳۱ عباس مشهدی‌زاده
۶۰۹ جواد مجابی

» درباره‌ی محصص

۵۳۵ جواد مجابی بررسی آثار
۵۹۹ جلال‌ آل‌احمد به محصص و برای دیوار
۵۷۶ احمدرضا احمدی دریایی بی‌انتهاست که پایان ندارد
۶۰۵ جودت و پاکباز نقد نمایشگاه محصص

» گزین‌گویه‌ها

 ۶۰۸ از کتاب دوم محصص جملات قصار بهمن محصص

همه‌ی پست‌ها را این‌جا در کنار هم ببینید.