باوند بهپور: «برای مگریت» تنها اثری است از بهمن محصص (به سال ۱۹۸۹ و در قطع نزدیک به آ۴) که در آن به یک نقاشی دیگر ارجاع داده است. این اثر در صفحات انتهایی کتاب محصص به سال ۲۰۰۷ جزو تصاویر فرعی کتاب با قطع کوچک لابهلای مشخصات آثار چاپ شده. مگریت نام این اثر را «درمانگر» (La Thérapeute) گذاشته و آن را بارها به صورتهای مختلف اجرا کرده بود از جمله به صورت مجسمه و همینطور عکسی از خودش به نام «روز هشتم خداوند» که در آن یک بوم جایگزین قفس شده. نسخهای هم که محصص کلاژ کرده قفس نداشته و پرندهی پسزمینه هم افزودهی اوست. محصص نه در هیچکدام از مصاحبهها و نوشتههایش نامی از مگریت برده، نه او را جزو نقاشان مورد علاقهاش ذکر کرده و نه گرایش سوررئالیستی در برخی آثارش (اگر اساساً کاربرد این کلمه در موردش درست باشد) شباهتی به سوررئالیسم مگریت دارد. با آنکه آثار محصص فلسفی است و در مصاحبههایش اصرار دارد که این آثار «حرف» دارند اما از بیان سمبولیک (از نوع مگریت) کاملاً پرهیز میکند. آثارش برخلاف مگریت جریانی از اندیشههای کلامی را باعث نمیشوند؛ بیش از هرچیز «تصویر»ند و بر فاصلهی میان «متن و تصویر» متمرکز نیستند. پس دلیل پرداختن به مگریت چیست؟ آن هم به این کار بهخصوص؟ یادمان هست که نسخهای از مجسمهی این اثر در موزهی هنرهای معاصر تهران است و محصص از سالها پیش این اثر را از نزدیک پیش چشم داشته. و بعد، این سری کارهای مگریت همگی بر پسزمینهی ساحل دریا اجرا شدهاند، درست مانند کارهای خود محصص. آنچه این اثر مگریت را غریب میکند، نه وجود قفس به جای قفسهی سینه بلکه حذف سر فیگور و ادغاماش در قفس است. این توخالی بودن و بیسر بودن فیگوری ساحلی به لحاظ فرمال به آثار محصص نزدیک میشود. با این حال، هیچ نشانهای در کار محصص حکایت از این ندارد که او این شباهت را به فال نیک گرفته باشد بلکه برخوردش از جنس مقابله است و این شباهت ظاهری را انکار میکند. محصص سمبولیسم سطحی و رمانتیک این اثر را که برای ذهن نمادین ایرانی آشناست با تزریق رئالیسمی از جنس کوربه و تابلوی «منشأ جهان» او میترکاند و بدنی زنانه را درون هیکل مردانه جا میدهد. اثر بهیکبارگی از حالت رمانتیک و نوستالژیک استعارهی «تختهبند تن» و قفس روح (روحی که میتواند از دریچهی گشودهی تن بپرد) بدل به تنهی گندهای میشود که گوشت و چربی جایی برای روح در آن باقی نگذاشته: پرنده مدتی پیش از قفس پریده و دور میشود. این امتیاز بینظیر محصص است در میان هنرمندان ایرانی که به جای اینکه به هنر اروپایی گوش فرا دهد آن را مخاطب قرار میدهد. با خود فکر میکنم که محصص دارد در این اثر بیش از هر چیز از شباهت این پری دریایی معکوس مگریت (با پاهای انسان و سر ماهی) به ماهیهای بر ساحل افتادهی خود انتقام میگیرد.