باوند بهپور: محصص دو کلاژ و یک نقاشی از فیگورهای نقابپوش دارد. دو مرد و یک زن. عنوان نقاشی میانی را گذاشته Arlecchino که در انگلیسی هارلکوین (Harlequin) نامیده میشود و در فارسی به تبعیت از فرانسه آرلکن میگویند. نام نقاشی در جاهایی هم pantomime actor آمده. نقاشی سمت چپ به سادگی «زن» نام دارد و به مجسمهی او از سوفی فن اسنبک، شخصیت فیلم «نفرینشدگان» ویسکونتی بیشباهت نیست. به این ترتیب میشود چهار نقابدار.
آرلکن شخصیتی است ثابت در کمدیا دلآرته که لباسهای چهارخانه میپوشد. (طرحهای چهارخانهی لوزیشکل نظیر طرح زیر را هارلکوین مینامند.) آرلکن خدمتکار است و در تئاتر ایرانی معادل شخصیت سیاه در نمایش روحوضی. به «رند» فارسی نزدیک است. کمدیا دلآرته سه سری شخصیت دارد: اربابان، خدمتکاران و عاشقان. اربابان و خدمتکاران ماسک میگذارند، عاشقان نه. آرلکن و پییرو (Pierrot یا Pirouette) شخصیتهای خدمتکارند. پییرو به جای آنکه ماسک بزند چهرهاش را سفید میکند. هر دو را در این نقاشی پل سزان میبینید.
کمدی دلآرته در هنرهای تجسمی حضور پررنگی داشته است که بهتفصیل توسط تاریخنگاران هنر بررسی شده است، بهخصوص این تأثیر در آثار پیکاسو که الگوی هنرمند کامل برای بهمن محصص بود، به ویژه در دورهی «صورتی» او، آشکار است. نقاشان فلامان سرگردانی را میشناسیم که برای خود هویتی ایتالیایی فراهم میکردند و حتا نامهای ایتالیایی برمیگزیدند و در تبدیل کمدی دلآرته به ژانری در نقاشی نقش بسزایی داشتند. شاید محصص به چنین هویت سرگردانی احساس نزدیکی کرده باشد.
موضوعات کمدیا دلآرته معمولاً عشقبازی، حسادت و پیری است. در قرن شانزدهم و در دورهی منریستها شکل گرفت و در واکنش به وضعیت سیاسی. بازیگراناش گاه در مقابل پادشاهان اجرا میکردند و کمدی سیار بود با دکور متحرک. نقش زنان را زنان بازی میکردند که کلیسا خوش نمیداشت. در فضای باز و با ماسک و به صورت بداهه اجرا میشد و در مقابل commedia erudita قرار میگرفت که در فضاهای داخلی بدون ماسک و با نمایشنامه بود. پانتومیم (به مثابه اجرایی برای دیدن) در قرن هجدهم از کاراکتر آرلکن بیرون آمد. آرلکن عصایی دارد که با آن دیگران را میزند اما غالباً آن را از دستاش میگیرند و علیه خودش استفاده میکنند. (slapstick، عصایی دوتکه است که هنگامی که به جایی میخورد صدای بلندی تولید میکند و نام شاخهای از کمدی است که چارلی چاپلین از نمایندگاناش بود.) همهی اینها میتواند دلیل علاقهی محصص به این شخصیت را نشان بدهد؛ حتا عصای دستهنقرهای که دست میگرفت! آرلکن شخصیتی «پیغامرسان» است و در دوزخ دانته به عنوان دیو ذکر شده است و جنبهای فالیک دارد. به لحاظ اسطورهای، چنین میپندارند که میتواند به فرزنداناش شیر بدهد و کاراکتری دوجنسیتی است.
آرلکنهای محصص چشم دارند اما فاقد دهاناند. غمزدهاند و در فضای عمومی در پیش چشم دیگراناند اما شخصیت خودشان به چشم نمیآید. محصص خود را به شیوهی تولید هنرشان و شیوهای که هویت خود را میسازند نزدیک میبیند؛ به ماهیت ناانسانی (anti-humanist) کمدی دلآرته، در دورهای که «انسانی، زیاده از حد انسانی» شده است.
از یاد نبریم که محصص برادری لال به نام سیاوش داشت که همسری لال اختیار کرد. محصص در مصاحبهای با مجلهی «تلاش» (آبان و آذر ۱۳۴۷، شمارهی ۱۳) میگوید: «عزیز من، هنرمند تلگرافچی نیست. آدم قرن نوزدهم، آدمی امیدوار بود. دنیایی دگرگون شده بود؛ و دنیای دیگری داشت به وجود میآمد و هنوز به انحطاط کنونیاش نرسیده بود. و به ناچار استتیک و فلسفهی خاص خود داشت که آدمی را رسول حس میکرد. ولی آدم امروز؟ برای آدم بیچشم و گوش، پیامبری لال لازم است. در هنر فقط ارتباط مطرح است.»