مرجان تاجالدینی: «انسان ناقص و مثلهشدهی امروزی. انسانی که رسیدن به تکامل برایش غیرممکن است». اینها کلمات بهمن محصص است در توصیف موقعیت «ویکنت شقهشده» در میان مردمانی بدتر و شقهتر از خودش در مقدمهای که بر ترجمهی اثر ایتالو کالوینو نوشته. زبان داستان طنز است و در پایان، دو شقهی خیر و شر ویکنت به هم میپیوندند. اما در جهانبینی محصص، انسان امروزی کامل نیست و نمیشود. به روایت او، ویکنت شقهشده، بازماندهی فاجعهی انسانی جنگ است؛ همچون انسانهای محصص که ناقصشدهی فاجعهاند، مثلهشدهی فاجعهی جهل و ناآگاهی، با تنهایی ستبر و سرهایی کوچک؛ مغزهایی کوچکتر. موجوداتی جذامی با نشانههایی از انسان بودن: عضلات، استخوان؛ و همچون این اثر، تکهای گوشت با حفرههایی به نشانهی چشمخانه و دهان. انسانی آنقدر حقیر که گویی بیخط پسزمینه توان ایستادن هم ندارد. محصص این اثر را برای چرنوبیل ساخته؛ برای میلیونها قربانی ناقصشدهی یک فاجعه.