محمد قائد: پوشانده و/يا ناپديدشدن مجسمهها تازگی ندارد. سال ۵۸ در تنديس مرد و زنی كنار خوشههای گندم در چمن وزارت كشاورزی (زمان معاونت استاد رضا اصفهانی كه ميز و صندلی را ممنوع كرد و در محل كارش كف اتاق روی موكت مینشست) ابتدا به سر هيكل مؤنث روسری كردند و سپس كل آن را به محوﻃهی موزهی هنرهای معاصر در پشت همان ساختمان انتقال دادند.
و توضيح آقای پرويز تناولی دربارهی كارهای بهمن محصص فقيد مرا به ياد عكس و خبری در آيندگان ۱۵ فروردين ۵۸ انداخت:
نظرخواهى دربارهی ترميم يا برداشتن مجسمه—اين مجسمهی مشهور و آشنای مقابل تئاتر شهر است كه چند روز است تغيير كوچكی كرده و مقوانوشتهای بر ستون زيرين آن تا حدی گويای تغيير است. تغيير در اين مجسمه در ميانتنهی آن رخ داده زيرا به دستور سرپرست موقت تئاتر شهر بر قسمت ميانی مجسمه گچ ماليدهاند و سطح گچ را همرنگ مجسمه كردهاند تا به تعبير خود از قبح اين اثر هنری بكاهند. بر تكهمقوای زير مجسمه نوشته شده: «لطفاً نظر خود را دربارهی برداشتن يا ترميم اين مجسمه كتباً به گیشهی تئاتر اطلاع دهيد. از ۵۸/۱/۱۴ تا ۵۸/۱/۲۰.»
و ۱۶ فروردين: «ظهر ديروز در پى چاپ عكس و خبر گچگرفتن مجسمهی سياه نیزن در مقابل تئاتر شهر، در آيندگان، گچهاى مجسمه را تراشيده و آن را به صورت اول برگرداندند.»
مجسمه ظاهراً با الهام از داستان آلمانی ِ نیزن شهر هاملين ساخته شد، هرچند نیزن آن داستان لباس دلقكها به تن دارد. اين عكس با اسكنر روميزی از دورهی روزناﻣههای زردشدهی ۳۱ سال پيش گرفته شده و البته تعريفی ندارد.
(گچماليدن به شرمگاه شيطان ِ دمدار و سمدار و شاخدار را— كه گرچه مريد بسيار دارد قرار نيست به طور فيزيكی توليدمثل كند—نبايد با مجسمه ذوبكردنهای اخير كه بخشی از رقابت سياسی شديد و بلكه كاميكازهی آخرالزمانی ِ «يا ما يا هيچكس» است یکی گرفت. آن تازه آغاز سربرآوردن جُهّال بود. اما بايد توجه داشت نزد مؤمنان اديان سامی، شيطان فقط گرايش و كشش يا مفهومی فلسفی معادل شرّ نيست؛ واقعيتی است كه هر لحظه امكان دارد از كمد بيرون بپرد. چندين سال است عرشاد به رمان كوچولوی ﺑﭽهی رزمری، به ترجمهی اين قلم، مَجوز نمیدهد. شخصيت اصلی داستان كه باردار است دچار خيالات شده مبادا بچهاش تخم شيطان باشد—و انگار هست: تحقق واهمهی مری شِلی كه وقتی حامله بود داستان فرانكنشتاين را نوشت. دست آقای فلامك بردائی را باز گذاشتهام مقدمهی مترجم را دور بيندازد، اما صِرف اسم شيطان اشخاصی از قماش مَميزها را چنان به وحشت میاندازد كه ممكن است برای ديگران باوركردنی نباشد.)
به وزارت كشاورزي اشاره شد؛ اضافه كنم سال ۵۵ آقای محمدحسن شيددل در نقاشی بسيار بزرگ ديواریاش در سرسرای وزارتخانه، در ميان چهرههای متنوع خلايق، نيمرخ احمد شاملو را هم كشيده بود اما دستور دادند حذف شود. گفتگوی خانم آزاده مهندسی با شيددل در اين باره سال ۵۶ در صفحهی فرهنگ همان روزنامه چاپ شد.