باوند بهپور: بهمن محصص اسباب خوشدلی عمیق است، همچنان که کافکا، بورخس یا بکت. میتوانی در فضای کارش بیاسایی و از دروغ و وقاحت اطراف در امان باشی. در فضای عاری از امید بهمن محصص، نوعی امنیت هست، در فاصلهی میان تو و سطح تخت پشت فیگور، فضای دنج کوچکی است که ریا در آن راه ندارد، که فاجعه حضور دارد اما هراس نه؛ ترس از ترس وجود ندارد. نمیتواند وجود داشته باشد. فضایی است چنان غلیظ که میانمایگی نمیتواند در آن نفس بکشد، که آب یاختهها را میکشد و امکان ندارد که بگندد. مثل کافکا، بورخس یا بکت مختصر است؛ هیچ گزافه ندارد. این ماهیها حرکت آرامشان در آب و تپیدنشان در هوا را کنار گذاشتهاند. درخواست همدلی ندارند. از این مرحله گذشتهاند. به بیننده حرمت میگذارند که اگر کور نیست، لابد میبیند. در برابر شکنندگی عریانشان، در برابر قدرت ناشی از صداقتشان، احساس امنیت میکنی. انگار سرک کشیدن یک عکاس به درون دنیای کلمات کافکا باشد یا بورخس یا بکت. (هرچند که خودش دربارهی کافکا و بکت اینطور گفته است: «من به یک سازندگی زندگی معتقدم. کافکا و بکت دنیای ویرانی را که در ضمن حقیقت است معرفی میکنند که در آن نمیشود نفس کشید و من هنوز احتیاج به تنفس دارم و نمیتوانم شریک دنیای آنها باشم.»)