چشمانداز شگفتانگیز پاستورال مونه در این اثر نشان میدهد که امپرسیونیستها چهگونه زیبایی را تسخیر کرده و سادگی طبیعت را در درجهای به تصویر میکشیدند که با تخلیص رنگها، با روشنتر شدنشان شیارهایی برای تجلی امپرسیون نور به وجود بیاید. امپرسیونیستهایی چون مونه، حقیقتاً جهان را از پس نور و رنگ به تصویر نمیکشیدند بلکه آنها جهانی از نور و رنگ پدید میآوردند. مونه از خلال این روشنا، لحظهای پیشاصنعتی را تصویر میکند؛ لحظهای که موجب امحاء طبیعتی بخشنده برای مونه بود. در واقع، تأثرگرایی مونه بیشتر شکلی نوستالژیک دارد. با این تفاوت که دریافت نور و رنگ اینجا نوستالژی را نه در قالبی ماخولیایی و افسرده، بل به طوری کاملاً زنده و تا حدودی شاد متجلی میکند. حرکت فیگورها، یا مداری که مونه برای حرکتشان ترسیم کرده بر فنای این لحظه دلالت دارد: گرچه تکنیک مونه بس شادمانه است، اما احساس نوستالژیک او مانع از آن میشود که کیفیت شادان اثر بهخوبی پدیدار شود. مونه را اگر نه مرثیهسرایی شادان، میتوان نقاشی دانست که شکل بکر طبیعت را هنوز به یاد دارد و میکوشد تا آن را بازتولید کند. راز امپرسیونیسم همین است: القاء نوعی امپرسیون، در معنای روانشناسانهاش، نوعی تأثر در زندگی.